يادداشت روز اوین نامه ی کیهان " فلسطيني ها بايد از ترامپ تشكر كنند! "

اوین نامه ی کیهان 4 شنبه 4 اسفند ماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان " فلسطيني ها بايد از ترامپ تشكر كنند! "
خامنه ای که متوجه شده است پس از رئیس جمهور شدن ترامپ سمبه محکم و زمین سفت شده است . طوریکه اگر خلاف کند و به خواهد پیشابش را خالی کند قطراتش برگونه هایش خواهد نشست . بنابراین کرکره دکان روضه خوانی ضدآمریکایی اش را پایین کشیده  است .از طرف دیگر کنفرانس امنیتی مونیخ موجب شد تامثلث ترکیه- عربستان- اسراییل  شکل بگیرد و بطور مشترک اقدام به افشا گری جدی علیه اعمال تروریستی وجنگ افروزی برون مرزی و تهدیدات موشکی پاسداران کنند . آنچنانکه ظریف کیش ومات وموجب سرافنگدگی رژیم قرون وسطایی وتروریستی  ولایت فقیه شد.
برای همین خامنه ای کنفرانس انتفاضه فلسطین در تهران برگزار کرد تا با لب دوختن  و قیراندود کردن دهان خود تا سخنی علیه آمریکا نگوید در عوض در سخنرانی اش رجز خوانی ولفازی علیه اسراییل کند واشک تمساح برای ملت فلسطین به ریزد .
در ادامه جارچیان وپادوهای تبلیغاتی اش هم در اوین نامه ی کیهان رله کننده ی روضه ضد اسرایییلی رهبرشان شدند . ازجمله هم قلم وهم لهجه یادداشت نویس اوین نامه ی کیهان است که در پایان یادداشت خود این چنین قلم فرسایی ضد اسراییلی کرده است:
  در اين سوي ميدان نيز تکليف روشن است. صهيونيست ها هرگز بر اساس قوانين بين المللي و اصول انساني و با مذاکره گامي عقب ننشسته و امتيازي نداده اند. آنچه روياي نيل تا فرات آنان را به کابوس مبدل و عقب نشيني را به آنها تحميل کرد، تنها مقاومت بود. فلسطين از نهر تا بحر براي فلسطيني هاست و عقب نشيني از اين آرمان به خيال دستيابي به صلح، نتيجه اي جز جري تر شدن غاصبان صهيونيست نخواهد داشت.

مردم مظلوم و آواره فلسطين بايد از رئيس جمهور جديد آمريکا بسيار تشکر کنند! چرا؟! بخوانيد!
    
نخست وزير رژيم صهيونيستي و رئيس جمهور آمريکا هفته گذشته پس از نخستين ديدار رسمي خود در کاخ سفيد، در کنفرانس مطبوعاتي شرکت کردند و دونالد ترامپ گفت؛ اعتقادي به راه حل دو دولتي براي مناقشه فلسطين ندارد. نتانياهو هم مدعي شد رژيم اسرائيل بايد بر تمام منطقه ميان رود اردن و ساحل مديترانه حاکميت داشته باشد و نمي تواند ظهور کشور مستقلي به نام فلسطين را در کنار خود بپذيرد. برخي تحليلگران اين کنفرانس مطبوعاتي را مراسم تشييع جنازه راه حل دو دولتي براي مناقشه فلسطين توصيف کرده اند. 
    
عده اي از رسانه ها و تحليلگران غربي نيز به ترامپ تاخته اند که چرا چنين موضعي گرفته است. استدلال آنها جالب توجه است؛ آمريکا بيش از نيم قرن - بطور مشخص پس از جنگ 1967 اعراب و اسرائيل موسوم به جنگ 6 روزه- ژست ميانجي و واسطه براي حل مناقشه فلسطين(سازنده صلح peacemaker) را داشته است و موضع ترامپ، اعلام پايان بازي در اين نقش است. برداشتن نقابي که نيم قرن بر چهره آمريکا بود و برخي فلسطيني ها را مي فريفت که بالاخره روزي با ميانجيگري واشنگتن کشوري به نام فلسطين به رسميت شناخته خواهد شد و صلح به ارمغان خواهد آمد، جاي تشکر و قدرداني ندارد؟! موضع ترامپ، پايان يک سراب بود. موضعي صادقانه! و حقيقي که بلافاصله اطرافيان او کوشيدند به نحوي آن را جمع و جور کنند.
    ترامپ، ديويد فريدمن را به عنوان سفير جديد آمريکا راهي تل آويو کرده است. فريدمن از مخالفان اصلي طرح دو دولتي است و موافقان اين طرح را به مثابه يهودياني مي داند که در جنگ جهاني دوم با نازي ها همکاري داشتند! وي ضمن حمايت از شهرک سازي هاي جديد، حتي مدعي است رژيم صهيونيستي بايد کرانه غربي را نيز به ساير مناطق اشغالي ضميمه کند. رئيس جمهور آمريکا و معاون اولش - مايک پنس- از بيت المقدس به عنوان پايتخت ابدي رژيم صهيونيستي ياد کرده و تاکيد کرده اند دور تازه اي از روابط واشنگتن-تل آويو در دوران آنها رقم خواهد خورد. اما آيا اين سخنان و برخي تحليل ها به اين معناست که روابط رژيم صهيونيستي و آمريکا در دوره باراک اوباما سرد بود؟ 
    
در اين دوره دو طرف يک قرارداد امنيتي 10 ساله امضا کردند و واشنگتن بيشترين کمک مالي طول تاريخ را به اين رژيم اعطا کرد. رژيم جعلي اسرائيل در دسامبر سال 2008 عمليات «سرب گداخته» را عليه غزه به راه انداخت. اوباما که به تازگي به رياست جمهوري انتخاب شده بود سکوتي رضايت آميز در پيش گرفت. 6 سال بعد هم که دوباره عمليات «لبه محافظ» عليه مردم مظلوم غزه به راه افتاد، تنها واکنش اوباما اين بود که بارها ادعا کند؛ اسرائيل حق دارد از خود دفاع کند! نگاهي به سير رابطه واشنگتن و تل آويو طي 70 سال اخير نشان مي دهد، هر دولتي در کاخ سفيد بر سر کار آمده، سعي کرده است خود را متعهدتر به اين رابطه نشان داده و حمايت بيشتري از جنايت هاي اين رژيم بعمل آورد.
    البته اين نوع رابطه و نگاه دولتمردان آمريکايي و صهيونيست به يکديگر عجيب هم نيست. يکي از سياستمداران صهيونيستي مي گويد؛ نگاه اسرائيلي ها به فلسطيني ها دقيقاً همان نگاهي است که اروپائيان پس از کشف - بخوانيد اشغال- قاره آمريکا به بوميان اين منطقه داشتند. حرکت شومي که صهيونيست ها از اوايل قرن 20 با هدايت انگليس عليه مردم فلسطين آغاز کردند و در سال 1948 به بسته شدن نطفه شوم اسرائيل منجر شد، ديکته اي بود که اجداد آنها چند صد سال قبل در آمريکا مشق کرده بودند و بهاي آن کشتار بي رحمانه و انواع و اقسام جنايت ها عليه مالکان اصلي آن سرزمين يعني سرخپوستان بود. جنايت هايي که همين امروز نيز به روش هاي مختلفي ادامه دارد و در سيرک رسانه اي غرب، جايي براي نمايش آنها نيست. 
    
نخست وزير رژيم صهيونيستي که در سال 2009 مدعي شده بود با طرح دو دولتي موافق است، شش سال بعد يعني در سال 2015 حرف خود را پس گرفت و گفت در اين سرزمين تنها يک دولت مي تواند وجود داشته باشد و آن هم دولت يهودي است. آنچه امروز صهيونيست ها و آمريکايي ها درباره فلسطين مي گويند، چيزي شبيه همان طرحي است که هيتلر در سال 1940 پس از اشغال آلمان در جنگ جهاني دوم به اجرا گذاشت. دولت ظاهراً فرانسوي به رياست مارشال پتن در شهر ويشي فرانسه تشکيل شد که با اشغالگران همکاري داشت و تعقيب و معرفي و برخورد با هسته هاي مقاومت، اصلي ترين کارکرد آن بود و اگر متفقين به پيروزي نمي رسيدند، شايد امروز روي نقشه کشوري به نام فرانسه وجود خارجي نداشت. 
    
طرح صلحي که عربستان در سال 2002 ارائه کرد، در نهايت يک «ويشي فلسطين» خواهد بود. خيال رژيم صهيونيستي از بي عرضگي شيوخ عرب چنان راحت است که حاضر نشد اين طرح را بپذيرد و طي 15 سال گذشته، علي رغم عقب نشيني هاي مکرر طراحان از مفاد آن به نفع رژيم صهيونيستي، همچنان نتوانسته است خوي زياده خواه و سرطاني اين رژيم را راضي کند. آنچه تل آويو به آن نياز داشت، عادي سازي رابطه با کشورهاي عربي بود که اينک عملاً رخ داده است و هر دو طرف در قول و عمل از تشکيل جبهه اي مشترک عليه محور مقاومت سخن مي گويند. جبهه اي که نام ناتوي عربي بر آن گذاشته و دولت عبري وظيفه هماهنگي هاي اطلاعاتي و امنيتي و در حقيقت فرماندهي اتاق عمليات آن را برعهده دارد. البته اين جبهه سال هاست که عملاً تشکيل شده و در سوريه، يمن و عراق فعال است و علي رغم هزينه هاي گزاف نه تنها به مقصود نرسيده بلکه اوضاع مدتهاست عليه آتش افروزان تغيير کرده است.
    
همراهي علني دولت هايي همچون عربستان، ترکيه، قطر، امارات، اردن و... با رژيم صهيونيستي را از جهتي بايد مبارک دانست و به فال نيک گرفت چرا که اين روند ماهيت آنها را براي فلسطيني ها بيش از پيش آشکار و به آنها ثابت مي کند آنچه مي تواند فلسطين را از اين نکبت 70 ساله نجات دهد، هميت و غيرت خودشان است و نه وعده هاي توخالي اين دولت هاي کذايي. 
    
رژيم صهيونيستي به خوبي واقف است که تشکيل کشور و دولت مستقل فلسطيني، آغاز روندي است که به فروپاشي اين حکومت جعلي منجر مي شود. تشکيل يک دولت واحد يهودي در کل سرزمين هاي اشغالي نيز تل آويو را با دو گزينه مواجه مي کند. اگر به صورت طبيعي فلسطيني ها از حقوق کاملي برخوردار باشند، طي يک روند دموکراتيک و آزاد آنان حاکم خواهند شد. چرا که حتي بدون احتساب فلسطيني هاي آواره نيز، آنان نسبت به صهيونيست ها در اکثريت هستند. در غير اين صورت اسرائيل تبديل به يک حکومت آپارتايد مي شود. دولتي با دو قانون؛ يکي براي صهيونيست ها و ديگري براي فلسطيني ها که براساس تجربه بين المللي سرنوشت چنين دولت هايي نيز در نهايت مشخص است. 
    
در اين سوي ميدان نيز تکليف روشن است. صهيونيست ها هرگز بر اساس قوانين بين المللي و اصول انساني و با مذاکره گامي عقب ننشسته و امتيازي نداده اند. آنچه روياي نيل تا فرات آنان را به کابوس مبدل و عقب نشيني را به آنها تحميل کرد، تنها مقاومت بود. فلسطين از نهر تا بحر براي فلسطيني هاست و عقب نشيني از اين آرمان به خيال دستيابي به صلح، نتيجه اي جز جري تر شدن غاصبان صهيونيست نخواهد داشت. نويسنده: محمد صرفي