کوتاه و خواندنی
عاقبت پزشک طماع 29-دی-95
عاقبت پزشک طماع 29-دی-95
پیرمردی نارنجیپوش درحالی که کودکی زخمی و خون آلوده را در آغوش داشت با
سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش میکنم به داد این بچه برسید ماشین
بهش زد و فرار کرد...
پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمیشناسم خواهش میکنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم میکنم و براتون میارم.
پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید، اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه، اول پول، بعد عمل... باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروز میاندیشید.
واقعا پول اینقدر با ارزشه...؟
پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمیشناسم خواهش میکنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم میکنم و براتون میارم.
پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید، اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه، اول پول، بعد عمل... باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروز میاندیشید.
واقعا پول اینقدر با ارزشه...؟