گفت و شنود دوچرخه!

دروغ نامه ی کیهان – 29 – دی - 95
    گفت و شنود 
دوچرخه!
سربازجو شریعت نداری با لهجه خاص  خودش بازگویی خاطرات کرده است که چگونه پدرش شرط وشروط برایش گذاشته بود تا بتواند دارای دوچرخه شود .چون موفق نشد عقده ای شد که درمان نشده است.
گفت: تازه چه خبر؟!

    گفتم: دادستان تهران گفته است؛ يکي از بدهکاران بانکي که نزديک به 2 هزار ميليارد تومان بدهي دارد دستگير شده ولي بانک مربوطه حاضر نيست از او شکايت کند!
    گفت: بانک بايد براي وصول طلب 2 هزار ميليارد توماني خود از اين شخص، پاشنه دستگاه قضايي را از جا درآورد! چرا حاضر نيست شکايت کند؟

    گفتم: چه عرض کنم؟! بعيد نيست يک کاسه اي زيرنيم کاسه باشد!

    گفت: ولي اگر کسي 2 ميليون وام بخواهد، تا ضامن معتبر و وثيقه نگيرند و مدت طولاني درخواست کننده را معطل نکنند به او وام نمي دهند. اما، اين يارو 2 هزار ميليارد تومان وام گرفته و پس نمي دهد ولي با او کاري ندارند!

    گفتم: طرف مي گفت؛ بچه که بودم به بابام گفتم؛ يک دوچرخه برام مي خري؟ بابام گفت؛ اگه شيطوني نکني، به حرفم گوش کني، مسواک بزني، نون بخري، با کامپيوتر بازي نکني، درس و مشقت رو خوب بنويسي، معدلت 20 بشه و... پريدم وسط حرفش و گفتم؛ اونوقت برام دوچرخه مي خري؟ بابام سري تکون داد و گفت؛ بچه بايد ادب داشته باشه، دوچرخه به چه دردت مي خوره؟!