يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "فتنه در موصل چگونه شكل گرفت و چگونه خاموش شد؟ "

 اوین نامه ی کیهان شنبه 1 آبان ماه سال 1395
    يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "فتنه در موصل چگونه شكل گرفت و چگونه خاموش شد؟ "
بااین آدرس غلطد ادن ووارونه گویی کردن نمی شود سیاه نمایی کرد .چون  دیگر ابهامی وجود ندارد که سر نخ  اصلی فتنه گرایی وتولید ناامنی وبی ثباتی وجنگ افروزی واقدامات تروریستی   القاعده و بوکو حرام وداعش رژیم عوامفریب خلافت داعشی درتهران  بوده است و تا زمانیکه این خلافت داعشی ولایت فقیع  باشدنه فتنه  در عراق وسوریه و یمن ومنطقه ازبین نمی رود که ادامه می یابد و همچنان  خطر جدیست  فتنه های تهدید آمیز گسترده از قبل  تولید  خواهد کرد.
«آزادسازي موصل» دو طرح پيچيده بين المللي و منطقه اي را برهم مي زند و در واقع سرمايه گذاري هاي کلاني که طي دستکم 10 سال گذشته براي مهار اسلام گرايي انجام شده بود را به باد مي دهد. اسناد زيادي وجود دارند که نشان مي دهند، از سال 2006 - پس از شکست رژيم صهيونيستي از حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه - آمريکا، اسرائيل و عربستان سعودي طرح مشترکي را با هدف درگير کردن اسلام گرايان و به خصوص جبهه مقاومت با اهل سنت از طريق يک جريان به ظاهر مذهبي تنظيم و آماده سازي و اجراي آن را شروع کردند خبرهاي موثق بيانگر آن است که آمريکا به عنوان مدير پروژه از همه امکانات منطقه اي استفاده کرد. نکات زير مي تواند تا حدي از اين دو طرح پيچيده و نيز اهميت عمليات آزادسازي موصل پرده بردارد:
    1-
پيروزي حزب الله لبنان در جنگ «تابستان 1385» (تموز 2006) به تبديل شدن آن به «محور اميد» در کشورهاي عربي و اسلامي منجر گرديد به گونه اي که بسياري از مردم در مصر، اردن، فلسطين، الجزاير، سودان و... تصاوير سيدحسن نصرالله را در منازل خود نصب و به سيد به عنوان «رهبر عربي» نگاه مي کردند. اين موضوع از منظر آمريکا و عوامل آن در منطقه از پيروزي حزب الله در جنگ با اسرائيل مهمتر بود و بايد براي آن فکر مي شد. نکته مهم در اين ميان اين بود که شيعه و سني بسيار به يکديگر نزديک شده بودند و بيم آن مي رفت که انقلاب اسلامي جبهه گسترده اي از غرب آسيا تا شمال آفريقا حول يک محور هماهنگ کرده و به ميدان آورد از اين رو آمريکا، رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي هرگونه وقت گذراني را کنار گذاشتند و به سرعت يک طرح عملياتي آماده نمودند و در چند نقطه ستادهاي آماده سازي عملياتي را به راه انداختند.
    
دو هدف اصلي طرح اين بود که از يک سو با ايجاد ديواره اي از آتش بين شيعيان و اهل سنت مانع همگرايي ميان مسلمانان حول محور انقلاب ايران شوند و از سوي ديگر با ايجاد هرج و مرج در بين اهل سنت مانع به قدرت رسيدن جريانهاي اسلام گرايي که آمريکا را بزرگترين دشمن اسلام به حساب مي آورند، گردند. آمريکا و عوامل آن به خوبي مي دانستند که چه مسلمانان حول محور انقلاب اسلامي جمع شوند و تحت هدايت ايران عمل کنند و چه در هر کشور اسلامي يک گروه يا جريان با اهدافي مشابه اهداف انقلاب اسلامي ايران به قدرت برسند، بساط آنان، برچيده مي شود. کما اينکه حدود 12 سال پيش از شکست اسرائيل در جنگ با حزب الله، ساموئل هانتينگتون در مورد بازخيزي اسلام سياسي در منطقه غرب آسيا هشدار داده بود او با اشاره به قدرت گرفتن سه امپراتوري عثماني - در حد فاصل 1299 تا 1922م - گورکانيان- در حد فاصل 1369 تا 1505 م- و صفوي - 1501 تا 1722م - گفته بود منطقه غرب آسيا بطور جدي مستعد بازخيزي اسلامي است. حوادث بعدي در اين منطقه بر درستي نظريه هانتينگتون تاکيد کرد.
    
آمريکايي ها کارهاي مطالعاتي طرحي را که مطالعه پيرامون آن از اواسط دهه 1990 با محوريت «پل ولفوويتز» شروع کرده بودند را سرعت بخشيدند و در اواخر سال 2006 به پايان رساندند و براساس آن با رژيم هاي سعودي و صهيونيستي هماهنگي هاي لازم را به عمل آوردند و از آنجا که براي به اجرا گذاشتن طرح ، به جغرافيايي نزديک به منطقه احتياج داشتند، محدوده اي را در بيابانهاي عربستان - واقع در منطقه مرکزي نجد- در نظر گرفته و شروع به آماده سازي آن کردند. اسناد مي گويند انتخاب يک منطقه بياباني و به دور از شهرها و آبادي ها براي آن بود که حداکثر مسايل حفاظتي در آن اعمال شده باشد. در اين منطقه پادگان هايي ساخته شد و هر آنچه که نيروهاي اعزامي به آن نياز داشتند آماده گرديد. از جمله اين امکانات بايد به فرودگاهي اشاره کرد که مسافران خود را از نقاط مختلف به اين منطقه منتقل مي کرد بدون آنکه اين مسافران که «تروريست هاي سلفي فردا» بودند، بدانند به کجا آمده اند. پادگان مشابهي هم با درصد پايين تري از مسايل حفاظتي و با هدف گيري تخصصي تر از قبيل آموزش خلباني در بيابان هاي «بئرالسبع» در فلسطين آماده کردند که سمت گيري اصلي آن خنثي کردن حزب الله و ايران از طريق انجام عمليات هاي ويژه بود.
    2- ممانعت از شکل گيري قدرت سياسي اسلام در غرب آسيا و شمال آفريقا که منطقه اصلي اسلام و محيط پرورش نحله هاي مختلف آن به حساب مي آيد، هدف اصلي آمريکا، رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي بود که البته با مديريت و محوريت آمريکا دنبال مي شد اما آنچه در آموزش ها و آماده سازي ها در پادگان هاي نجد و بئرالسبع به مسلمانان تحت آموزش گفته مي شد، جانفشاني براي احياي خلافت اسلامي بود چرا که از قبل اين جمعبندي وجود داشت که انقلاب معنوي ايران را تنها در يک مواجهه معنوي و مذهبي مي توان به انفعال کشاند. بنابراين در اين پروژه، عربستان سعودي ماموريت داشت تا با استفاده از تجربه و آموزه هاي وهابي، مسلمانان تحت آموزش را به انگيزه هايي معنوي و آخرت گرايانه- که از دل آن تن دادن به مرگ و شکل دادن به جنگي خشن و انحرافي بيرون آيد- مجهز گرداند. وهابي ها در اين آموزش ها براساس قاعده تکفير هر غير معتقد يا غير ملتزمي به اين انديشه- احياي خلافت- را شايسته مرگ معرفي کرده و نه تنها قتل آنان را مباح خواندند بلکه قاتل را سزاوار «پاداش خاص» الهي معرفي کردند.
    
وقوع انقلاب هاي عربي در سال 2011 از يک طرف نشان داد که جهان اسلام در صدد تغيير شرايط است و از طرف ديگر فرصتي را در اختيار آمريکا قرار داد تا طرح خود را به اجرا بگذارد که متضمن فرو بردن جهان اسلام در شرايط هرج و مرج به گونه اي که نهال اسلام سياسي در آن ها پا نگيرد و نيز ايجاد ديواره آتش ميان بخش هاي مختلف جهان اسلام به گونه اي که اولين نتيجه آن تبديل خوشنامي ايران به بدنامي باشد، بود. بر اين اساس ابتدا سوريه و سپس لبنان و عراق در کانون توجه قرار گرفت. براساس اين طراحي ابتدا دو گروه قدرتمند تروريستي که ظاهراً شاخه هاي القاعده بودند سربرآوردند و به سرعت بر بخش هاي وسيعي از شمال، مرکز و جنوب سوريه مسلط گرديدند. کمي بعد معلوم شد که اين دو گروه- داعش و جبهه النصره ارتباطي به القاعده ندارند و نقطه شکل گيري، تجهيز، هدف گذاري و مديريتشان جاي ديگر است. حدود دو سال طول کشيد تا ارتش و دولت سوريه بتوانند به يک جبهه توانمند براي دفع اين جريان دست پيدا کنند و از آن زمان- يعني اواسط 2014 - اين نگرش نظامي که رژيم اسد سقوط مي کند جاي خود را به اين نگرش سياسي داد که سوريه نه فقط قادر به حفظ خود است بلکه مي تواند کارگاهي براي از بين بردن اقتدار آمريکا در منطقه باشد. در اين مقطع توجهات مثلث شوم آمريکا، رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي براي حفظ پروژه به عراق جلب شد و تروريست هايي که با عمليات القصير به زبوني افتاده بودند به يکباره- و آنچنان که اسناد مي گويند بعد از هماهنگي داخلي در عراق- پنج استان عراق را به تصرف درآوردند و توانستند براي مدت کوتاهي وحشت را در اين کشور و منطقه حاکم نمايند اما البته اين هم چندان به درازا نکشيد و با عمليات هاي مردمي که با محوريت سردار سليماني در عراق انجام شد، باد آنان و قدرت هاي پشت صحنه شان خوابيد و اساساً اوضاع به گونه اي پيش رفت که آمريکا در حالي که در دو ماه اول حرکت داعش را «نهضتي عدالت طلبانه» و در پاسخ به تبعيض هاي نارواي دولت بغداد عليه اهل سنت اين کشور مي خواند، از شهريور ماه 93 به بعد داعش را يک گروه تروريستي و در نقطه مقابل اهداف منطقه اي خود معرفي کرد که البته در عمل اينگونه نبود و همواره در جهت رهانيدن آنان از دستان قدرتمند جبهه مقاومت تلاش کرد که نحوه عمل آمريکا در باز کردن «کريدور امن» از موصل تا رقه براي نجات بقاياي گروه شکست خورده داعش از چنگ ارتش عراق جديدترين نمونه آن است کما اينکه حمله هواپيماهاي ارتش آمريکا به نيروهاي ارتش سوريه در اطراف فرودگاه ديرالزور و باز کردن راه سيطره داعش بر اين فرودگاه حساس نمونه هاي ديگري هستند.
    آنچه در اين بحث گفته شد يک برگ از صدها برگ گفتني در اين خصوص است که به علت مجال کوتاه اين يادداشت از آن ها صرف نظر مي کنيم. آنچه در جمعبندي اين بحث مي توان گفت اين است که عمليات موصل و آزادسازي اين منطقه دو طرح را توامان باطل کرد يک طرح آن که اصطلاحاً آن را به اعتبار محوريت آمريکا بين المللي مي دانيم ايجاد ديواره اي از آتش ميان مسلمانان و مانع شدن از تجميع قدرت آنان- متناسب با توصيه هانتينگتون بود که باطل شد و اتفاقاً نتيجه عکس داد نقش ايران در خنثي سازي توطئه اي که بيش از شيعيان، اهل سنت را هدف گرفته بود، از يک سو بر ميزان محبوبيت ايران افزود و از سوي ديگر ضرورت وحدت جوامع اسلامي را به دليل وجود مخاطرات بزرگ امنيتي يادآور گرديد. طرح ديگر، طرح ايجاد خلافت انحرافي بود که گروه هايي بدون آنکه بدانند پاي چه طرحي خطر مي کنند به خدمت آمريکا درآمده بودند که با آزادي موصل که قلب طرح خلافت بود، عملاً باطل گرديد. البته نبايد در اين ترديد کرد که اولين مخالفان شکل گيري خلافت در جهان اسلام، همين مثلث آمريکا، اسرائيل و سعودي است و آنان با عنوان خلافت صرفاً درصدد جمع کردن عده اي با بنيان هاي اعتقادي انحرافي به منظور برهم زدن وحدت امت اسلامي و به خاک سپردن ايده سياسي حکومت اسلامي در ميان اهل سنت بودند و اگر به اين موضوع دست مي يافتند خودشان به جنگ خلافت و ابوبکر البغدادي يا هر کس ديگري که در راس اين خلافت قرار مي گرفت، مي رفتند چون آنان اساساً با تجميع مسلمانان حول يک ايده سياسي و دولت سازي مخالفند. به هر حال اين دست تواناي انقلاب اسلامي بود که در دوره اي کوتاه و بدون توسل به دشمنان نه تنها ديواره آتش فتنه را خاموش کرد بلکه موج جديدي از اسلام گرايان را پديد آورد و آنان را در قالب مجموعه هاي توانمندي نظير «حشد شعبي» و «انصارالله» سازمان داد. والله غالب علي امره. نويسنده: سعدالله زارعي