يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "دوقطبي اصلي- دوقطبي انحرافي "

اوین نامه ی کیهان 2 شنبه  5 مهر ماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "دوقطبي اصلي- دوقطبي انحرافي "
جنگ خانمانسوز 8 ساله هرچه بود وهر خسارات مادی و اقتصادی ببارآورد وتلفات جانی برجای گذاشت . فراموش شدنی نیست که خمینی آن راموهبت الهی نامید وتأکید کرد تافتنه درعالم هست لاکن جنگ هم هست . چون خودش یک فتنه گر پلید بود .برای همین جنگ افروز  بود .از سوی دیگر چون جنگ ویرانگر موهبت الهی نامیده شد درحالیکه میلیون ها ایرانی کشته ومجروح وبی خانمان وآواره شدندو خیلی از شهرهای کشور ویران شدند.طوریکه هنوزآثارویرانی های جنگ درمناطق جنگی ترمیم نشده است .درمقابل جنگ خیلی ها را به پست ومقام وثروت های بادآورده نجومی رساند  .برای همین 28 سال پس از آتش بس هرروز خامنه ای وپاسداران بیشتر برطبل جنگ افروزی کوبیده اند .تاجایی که برای فعال نگهداشتن فضای تبلیغات جنگی  تزی ساخته شده است  که باید بادشمن دربرون خانه به جای درون خانه جنگید. مهمتر اینکه سالی یک هفته آنچنان معرکه گیری جنگی برپا می شود که ترسیم کننده فضای جنگ واقعی است .چون هم نان دانی کلان برای جنگ افروان است هم بهانه ای برای حفظ قدرت وانباشت ثروت می باشد.هم اهرم چماق علیه رقیب ومنتقدان و ناراضیان ومداخله جویی درامورد اخلی کشورهای منطقه وهمسایه است.
1- جنگي که بود، جنگي که هست، جنگي که «انکار» مي شود، جنگي که «بزرگ نمايي» مي شود؛ و جنگي که «القا» مي شود هست، تا جنگ هايي که بايد رصد شوند، ديده نشوند. توماس فريدمن تحليلگر ارشد دموکرات ها زماني به صراحت گفت «آمريکا حتي اندازه يک بند انگشت، توان ورود در جنگي جديد پس از اشغال عراق را ندارد. ما در عراق ضامن نارنجک را کشيديم و خود را روي نارنجک انداختيم و تمام ترکش هاي جنگ به آمريکا و اعتبار و اقتدار و اقتصاد آن اصابت کرد». او تير سال گذشته نيز در نيويورک تايمز نوشت «دولت اوباما با يک غلاف خالي از اسلحه توانست امتيازهاي بزرگي از ايران در مذاکرات بگيرد». اما بودند سياستمداراني در ايران که ماجرا را بد بفهمند يا وارونه جلوه دهند و بگويند برجام سايه شوم جنگ را از سر کشور دور کرد. يا بگويند اگر ژاپن و آلمان پيشرفت کردند، مربوط به دوره پس از شکست در جنگ و کنار گذاشتن قدرت نظامي بود! يا اينکه بگويند آمريکا ظرف 5 دقيقه مي تواند تمام توان دفاعي و نظامي ما را نابود کند! (هرچند که گوينده بعدها در آمريکا تصريح کرد اگر مانند امروز موشک داشتيم، صدام جرات نمي کرد به ايران حمله کند).
    2- جنگي که 30-35 سال پيش بود، امروز ديگر نيست. هست اما نه در مرز و سرزمين ايران. همين يکي دو سال پيش تا لب مرز ما در جلولاو آمرلي پيش آمد اما ترمزش کشيده شد. هست اما نيابتي شده است؛ چه به اسم شورش و جنبش (سبز) و چه به اسم داعش. جنگ هست اما «هوشمند» شده و بر منطق استفاده از انرژي داخلي جبهه حريف عليه خود وي- در جهت مهار و فرسايش اقتدار- اصرار دارد. هست اما نفوذ و رخنه و شکاف و اختلاف را ويرانگرتر از جنگ مستقيم يا نيابتي نظامي يافته است. فرماندهان اتاق عمليات چنين جنگي مي دانند که از ميان اشرافيت سياسي مي توانند پياده نظام و دژکوب براي خود پيدا کنند و به باروهاي مقاومت جمهوري اسلامي بکوبند. به موازات اين راهبرد خارجي، خطي هم در داخل وجود دارد که دانسته و ندانسته، مسير ناهموار دشمن را هموار مي کند؛ آنجا که اصل جنگ نرم و هوشمند يا اقتدار جبهه خودي را «انکار» و «کوچک نمايي» مي کند اما قدرت سياسي و نظامي و اقتصادي دشمن را يا بزرگ نمايي مي کند اين خط، مشغول کوچک نمايي و بزرگ نمايي واقعيت هاست؛ دشمن را جاي دوست يا حداکثر رقيب قابل تنش زدايي و شراکت جا مي زند اما در همان حال اصرار به دوقطبي کردن حاکميت و ايجاد شکاف در عمق آن يا در ميان نيروهاي حامل انقلاب دارد و مي کوشد محور اصلي جنگ و توجهاتي را که بايد به آن معطوف شود، به عمق حاکميت يا در ميان نيروهاي انقلابي و حزب اللهي پاي کار نظام بکشاند؛ تا از اين طريق بدعملي، بي کفايتي، سوء تدبير و- در برخي موارد وطن فروشي و خيانت- طيف خود را استتار کند.

    3- اينک دولتمردان يکي پس از ديگري چراغ داوري درباره بدعهدي آمريکا و بي سرانجامي و بي دستاوردي برجام را روشن مي کنند. از رئيس بانک مرکزي بگيريد که گفت عايدي ما از برجام تقريبا هيچ است تا صالحي که نسبت به دبّه کردن و پخت و پز توطئه جديد اعلام خطر نمود. و سپس ظريف که گفت «به خاطر تهديد و ارعاب هاي آمريکا، 8 ماه پس از برجام، هيچ بانک بزرگ اروپايي با ايران کار نمي کند» و نهايتا آقاي روحاني که مي گويد، آمريکا در اجراي برجام بدعهدي و تعلل مي کند. اين روند البته با همه خسارت هايش، براي ملت و دولت ما اسباب رشد است. اما دغدغه هايي در اين ميان وجود دارد. از جمله اينکه بخواهيم با بدعهدي و عدم اجراي برجام کنار بياييم؛ يا اينکه دولتمرداني قصد کنند چون حرفي را 3 سال پيش در زمينه امکان بستن با آمريکا و حل مشکلات از اين طريق گفته اند و حالانبايد خطاي بزرگ شان را بپذيرند، بنابراين اشتباه برجام را با اشتباه هاي بزرگتر در مذاکرات و توافق هاي موازي پي بگيرند و سياست نعل وارونه- تخطئه بدعهدي آمريکا در قول، و ادامه ريل گذاري خسارت بار قبلي در عمل- را به اجرا بگذارند.

    يا اينکه منطق «آمريکا همين است و مجبوريم کج دار و مريز با او کار کنيم»! را جاي منطق «کليد حل همه گشايش ها و معجزات، دست آمريکاست» بگذارند و به نوعي از خباثت و عداوت آمريکا و زشتي اعتماد به او قبح زدايي کنند. جريان نفوذي تجديدنظرطلب که خود را حامي دولت جا مي زند، در اين ميان نقش ديگري ايفا مي کند؛ چنان که حتي سخنان اخير روحاني و ظريف را در صفحات اول خود سانسور کردند حال آن که در همين چند سال گذشته آمريکا را بزک مي نمودند. يا در حالي که اجراي برنامه عملياتي FATF در کشور ردّ و منتفي شده، همچنان پيگير تحريف واقعيت ماجرا و لزوم اجراي آن باشند.
    4- نشريه «ص» وابسته به حزب اشرافي کارگزاران، 24 خرداد ماه امسال به قلم «عباس عبدي» (عضو حزب مشارکت) نوشت «بايد قبول کرد بخشي از اصلاح طلبان، توجه گذشته به طبقات ضعيف را فراموش کردند يا کنار گذاشتند. اين امر دو علت داشت. علت اول، فکري بود، به دليل شکستي که در دفاع از نوعي انديشه سوسياليسم دولتي متحمل شدند و با نظريه گذشته فاصله پيدا کردند... علت دوم، زندگي شخصي آنان است که به طور ملموس با گذشته فاصله گرفته بود و بسياري از مديران آن زندگي متفاوتي را تجربه مي کردند. يک بار به دوستان گفتم اگر آدرس محل سکونت کساني که در رويدادهاي 88 به زندان رفته اند را بنويسيد، معلوم مي شود بخش قابل توجهي از آنان در مناطق شمالي شهر هستند.» همين طبقه نوکيسه اشرافي صراحتا در ماجراي حقوق هاي نامشروع نجومي که به تعبير رهبر معظم انقلاب «هجوم به ارزشها» بود، پس از چند هفته تعلل و دو پهلو سخن گفتن و عذرخواهي از مردم، مدعي شدند حقوق هاي گزاف چند ده و چند صد ميليوني، حق طبيعي و متعارف مديراني است که سرمايه کشور هستند و نابغه هايي شايسته به شمار مي روند! اينجا بود که حتي رئيس شوراي فرهنگي نهاد رياست جمهوري دادش بلند شدو گفت «سوئيسي حرف مي زنيم و آفريقايي عمل کنيم؛ خداوند ان شاءالله ]...[ و ]...[ را به موزه بسپارد»!

    5- جريان مديريت اشرافي پرهزينه- پرخسارت- و بي ثمر و خاصيت، در فرآيند مسخ و سقوط تدريجي خود به استحاله و «تغيير سيرت» نظام مي انديشد و اين همان نقطه اي است که لاجرم بانقشه راهبردي جبهه استکبار تلاقي پيدا مي کند. اگر جان ساورز رئيس MI6 انگليس مي گويد «بايد صبر استراتژيک داشته باشيم، برجام فرصت 10-15 ساله به ما براي تحول تدريجي ايران از ماهيت انقلابي گري به سمت نرمال تر شدن را فراهم مي کند»، در اين طرف «سوراخ هاي آب حوض» (تعبير ژان پل سارتر) هستند که پژواک صدا و نقشه سرويس هاي جاسوسي دشمن باشند و از ضرورت توسعه بر جاميزاسيون به همه عرصه هاي سياست خارجي و اقتصاد و ارتباطات و قراردادهاي نفتي و سيستم بانکي و فرهنگ و سبک زندگي بگويند يا به موازات آن شکاف در حاکميت را به عنوان پروژه نيابتي و پيمانکاري پي بگيرند. نشريه «ص» ارگان حزب اشرافي کارگزاران 20 شهريور امسال به مثابه نشتي بشکه ورشکستگان فتنه (باز هم به قلم عباس عبدي) نوشت «مهم ترين عاملي که در شرايط کنوني به عنوان پيشران برنامه ما عمل خواهد کرد، جلوگيري از وحدت ميان اصولگرايان است. اين هدف در 5 سال گذشته به نحو مطلوبي از سوي اصلاح طلبان پيش رفته است. نهايي کردن شکاف ميان جناح حاکم، بسيار جدي و حتي به لحاظ تاريخي بسيار مهم است. اصلاح طلبان بايد نقش «قوه»اي را بازي کنند که اين شکاف را به مرز جدايي کامل برساند». از نگاه اين جماعت، جريان حزب اللهي معطوف به حاکميت بايد چنان درگير و مشغول اصطکاک هاي داخلي شود که نتواند ابعاد نفوذ و شبيخون و اخلالگري و تخريب جبهه دشمن در جنگ هوشمند را رصد کند يا مقابله نمايد.

    و اما... اولويت جريان حزب اللهي و انقلابي در اين ميان تمايز درست ميان جنگي است که جريان دارد، با جنگي که دشمن مي خواهد پديد آورد و نهايتا آن که پرونده بدعملي و کم فروشي و سوء تدبير و گمراه سازي يا احياناً خيانت طيف هاي غربگرا را به محاق ببرد به بيان ديگر، دوقطبي «انقلاب اسلامي» و «جبهه استکبار» را به انحراف بکشاند.
نويسنده: محمد ايماني