يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "آن سوي توافق وين! "

دروغ نامه ی کیهان 2 شنبه 12 مرداد ماه سال 1394
يادداشت روز   اوین نامه ی کیهان "آن سوي توافق وين!  "
سربازجو شریعت نداری خوب می داند که توافق هسته ای انجام گرفته است. چون خامنه ای با حمایت آشکار پشت پرده و حمایت ضمنی دوپهلوگویی های  علنی  اش که جنبه مصرف داخلی دارد .خامنه ای جام زهر هسته ای را سرکشیده است.زیرا باید دلواپسان هسته  ای را به جای دچار یأس ونامیدی کردن درحالت اغما یابرزخ نگهدارد. بنابراین امثال سربازجو شریعت نداری وپاسداران و دلواپسان هسته ای  دیگر یا باید تسلیم شرایط توافق تحمیلی هسته ای شوند . یااینکه به نق زدن وشاکی  بودن  به مخالفت خود با توافق هسته ای ادامه دهند تافضا برای کودتای حذف فیزیکی پاسداران هموار گردد.
پس می توان گفت که تهیه و تنظیم  امثال اینگونه یادداشت ها که ادامه و مکمل یادداشت های هسته ای سالیان گذشته وی است که از دوران خاتمی شروع و تاحال ادامه داشته است. چون پس از رئیس جمهور شدن روحانی اوضاع چرخیده است .برای اینکه همچون دوران احمدی نژاد نیست که فریاد" انرژی هسته ای حق مسلم ماست "  سرداده شود . برای اینکه روند مذاکره ی هسته ای ناشی از بحران اقتصادی دو سال گذشته منجر به  امضای توافق تحمیلی هسته ای شده است. لذا راهی دیگر برای امثال سربازجوشریعت نداری و همقطارانش باقی نمانده است به جز ادامه ی سیاست تند وتیز انتقادی و مخالفت با توافق هسته ای تا  بستر برای کودتای حذفی  مدافعان توافق هسته ای تحمیلی از صحنه آماده شود. بنابراین می توان تصور کرد که این یادداشت در همین راستا حرکت می کند. چون سربازجو شریعت نداری خطاب به موافقان توافق هسته ای ومنتقدانش چنین درابتدای یادداشت روز خود با آویزان شدن به گفته خامنه ای که بایدتوافق هسته ای به تصویب مجلس ارتجاع بازارمکاره برسد اشاره کرده یا توضیح داده است:
 شرایط لذا شايد نگاه يادداشت پيش روي به «توافق وين» و نتيجه اي که پذيرش آن در پي خواهد داشت، «بدبينانه»! تلقي شود و علاوه بر دشمنان که اينگونه برداشت ها را خوش ندارند، برخي از دوستان نيز ابرو درهم کشيده و زبان به گلايه بگشايند که چرا در گرماگرم دست افشاني اين روزها، سنگ اندازي مي کنيد؟! ولي اين نگاه با شواهد و مستنداتي همراه است که «باري به هرجهت»! نمي تواند پاسخ قابل قبولي براي آن باشد، ضمن آن که خامنه ای در پاسخ به نامه رئيس جمهور توصيه مي کنند «لازم است متني که فراهم آمده-برجام- با دقت ملاحظه و در مسير قانوني پيش بيني شده قرار گيرد و آنگاه در صورت تصويب، مراقبت از نقض عهدهاي محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود» و تاکيد مي فرمايند «به خوبي مي دانيد که برخي از شش دولت طرف مقابل به هيچ رو قابل اعتماد نيستند».
سربازجو شریعت نداری برحسب حرفه وتجربه ی وارونه گویی که دارد و پیوسته بطور عمدی  را کتمان می کند تا بتواند با معلول گرایی مانور تبلیغاتی دلخواه بدهد . بنابراین نمی گوید که اگرچنانچه هدف استراتژیک آمریکا از همان اوایل انقلاب خواهان براندازی رژیم وارونه ی ولایت فقیه بوده است . پس چرا آمریکا به جای تلاش برای نه سرنگونی که تغییر رژیم نه تلاش نکرده که برعکس همه اقدامات آمریکا زیر پوشش مخالفت موجب بقا وتقویت رژیم وارونه ی ولایت فقیه بوده است؟ زیرا سولیوان سفیر آمریکا درتهران پیشنهاد الگوی جمهوری اسلامی بارهبریت خمینی را داد که مورد قبول خمینی واقع شد . سپس گروگان های سفارت آمریکا در تهران به جای محاکمه به اتهام جاسوسی که خمینی گفته وتأکید برمحاکمه کردن شان کرده بود با سلام و صلوات آزاد شدند . در ادامه  هنگامی که جنگ باشدت باعراق ادامه داشت و فریاد مرگ برآمریکا در آسمان شهرهای کشور وجبهه های جنگ طنین انداز شده بود .ناگهان  مک فارلین مشاور امنیت ملی ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا به تهران آمد وبا رفسنجانی دیدار داشت وکیک وکلت وکتاب به اضافه موشک های ضدهوایی استینگر از طریق مجاهدان افغانی تحویل داد.
همچنین آمریکا  وهم پیمانان اروپایی اش مقابل قتل عام زندانیان سیاسی سال 67  چراسکوت پیشه کرد و این پرونده ی محرز جنایت علیه ی بشریت را درسازمان ملل پیگیری نکردند؟.
مهمتراینکه همانگونه که رفسنجانی درخطبه ننازجمعه ی تهران خود اعتراف به همکاری با بوش کرد تام نجر به سقوط طالبان شد .درادامه مشابه ی همین همکاری در اشغال نظامی عراق و سقوط صدام حسین تکرار گردید . عجیب تر پایگاه های نظامی مجاهدین درعراق بمباران هوایی شد و رزمندگان مجاهد خلع سلاح شدند .
حال سئوال است که چند موارد اشاره شده از سوی آمریکا چگونه  طرح براندازانه ی رژیم وارونه ی ولی فقیه جزو اهداف استراتژیک آمریکا ومتحدان اروپایی ومنطقه ای اش بوده  و این  ادعا توجیه پذیر است که سربازجو شریعت نداری در دفاع ازبرنامه ی هسته ای ومخالفت با توافق هسته ای از موضع طلبکاری چنین مدعی شده است :
در اين واقعيت کمترين ترديدي وجود دارد که براندازي نظام اسلامي ايران از نخستين روزهاي پيروزي انقلاب تاکنون يکي از اهداف استراتژيک آمريکا و متحدان اروپايي و منطقه اي آن بوده و هست؟! و آيا رخدادهاي سي و چند سال گذشته به وضوح نشان نمي دهد که حريف براي رسيدن به اين هدف استراتژيک هيچ فرصتي را از دست نداده و استفاده از هيچ اهرمي را ناديده نگرفته است؟! اگر اين واقعيت قابل انکار نباشد- که نيست- به آساني مي توان نتيجه گرفت که هدف نهايي دشمن را نبايد در فعاليت هسته اي ايران - حتي در صورت برچيدن کامل آن- جستجو کرد و از هدف نهايي حريف که بيرون از چالش هسته اي تعريف شده است، غفلت ورزيد. رد پاي اين پروژه پلکاني را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازي نظام است، در جاي جاي توافق وين و قطعنامه 2231 به وضوح مي توان ديد، که طي دو هفته گذشته در يادداشت ها و گزارش هاي کيهان به نمونه هاي متعددي از آن اشاره کرده ايم و در محدوده اين يادداشت تنها به چند مورد که با موضوع يادداشت پيش روي مرتبط است اشاره و بسنده مي کنيم.
شايد نگاه يادداشت پيش روي به «توافق وين» و نتيجه اي که پذيرش آن در پي خواهد داشت، «بدبينانه»! تلقي شود و علاوه بر دشمنان که اينگونه برداشت ها را خوش ندارند، برخي از دوستان نيز ابرو درهم کشيده و زبان به گلايه بگشايند که چرا در گرماگرم دست افشاني اين روزها، سنگ اندازي مي کنيد؟! ولي اين نگاه با شواهد و مستنداتي همراه است که «باري به هرجهت»! نمي تواند پاسخ قابل قبولي براي آن باشد، ضمن آن که رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه رئيس جمهور محترم کشورمان توصيه مي کنند «لازم است متني که فراهم آمده-برجام- با دقت ملاحظه و در مسير قانوني پيش بيني شده قرار گيرد و آنگاه در صورت تصويب، مراقبت از نقض عهدهاي محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود» و تاکيد مي فرمايند «به خوبي مي دانيد که برخي از شش دولت طرف مقابل به هيچ رو قابل اعتماد نيستند».

    
و اما، ضمن قدرداني از تلاش بي وقفه تيم هسته اي کشورمان که به قول حضرت آقا نتيجه هرچه باشد، پاداش الهي آنان محفوظ خواهد بود، بايد گفت مروري بر متن و محتواي سند وين و قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان ملل حاکي از آن است که «توافق وين» نه فقط آنگونه که ادعا مي شود نقطه پاياني بر چالش هسته اي 12 ساله نيست، بلکه مي تواند نقش آتش تهيه اي را داشته باشد که حريف با هدف تضعيف پايه هاي قدرت جمهوري اسلامي ايران و زمينه سازي براي يک اقدام براندازانه آسان و کم هزينه در آينده اي هر چند دور تدارک ديده و به صحنه آورده است. 
    1- آيا در اين واقعيت کمترين ترديدي وجود دارد که براندازي نظام اسلامي ايران از نخستين روزهاي پيروزي انقلاب تاکنون يکي از اهداف استراتژيک آمريکا و متحدان اروپايي و منطقه اي آن بوده و هست؟! و آيا رخدادهاي سي و چند سال گذشته به وضوح نشان نمي دهد که حريف براي رسيدن به اين هدف استراتژيک هيچ فرصتي را از دست نداده و استفاده از هيچ اهرمي را ناديده نگرفته است؟! اگر اين واقعيت قابل انکار نباشد- که نيست- به آساني مي توان نتيجه گرفت که هدف نهايي دشمن را نبايد در فعاليت هسته اي ايران - حتي در صورت برچيدن کامل آن- جستجو کرد و از هدف نهايي حريف که بيرون از چالش هسته اي تعريف شده است، غفلت ورزيد. رد پاي اين پروژه پلکاني را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازي نظام است، در جاي جاي توافق وين و قطعنامه 2231 به وضوح مي توان ديد، که طي دو هفته گذشته در يادداشت ها و گزارش هاي کيهان به نمونه هاي متعددي از آن اشاره کرده ايم و در محدوده اين يادداشت تنها به چند مورد که با موضوع يادداشت پيش روي مرتبط است اشاره و بسنده مي کنيم.
    2- 
رهبر معظم انقلاب خطوط قرمز نظام را به وضوح و با صراحت براي عموم مردم اعلام فرموده و تاکيد کرده اند که آنچه در جلسه يا جلسات عمومي مي گويند، عينا همان حرفهايي است که در جلسات خصوصي به مسئولين مي گويند و بر اين خط تبليغاتي خط بطلان کشيده اند که «بعضي از خط قرمزهايي که رسما اعلام مي شود، در جلسات خصوصي از آن صرفنظر مي شود»! بنابراين، اگر در توافق و قطعنامه از اين خطوط قرمز عبور شده باشد - که در مواردي شده است- اصلي ترين پايه اقتدار نه فقط نظام اسلامي بلکه انقلاب فراگير اسلامي در جهان و کانون اميد و حيات آفرين ملت هاي مسلمان - نستجيربالله- ناديده گرفته مي شود. هر چند به جد و از ژرفاي دل براين باوريم که رهبر معظم انقلاب باز هم مانند هميشه، خواب دشمن را به کابوس تبديل خواهند کرد. اما مسئولان محترم نيز وظيفه دارند در بررسي متن توافق وين و قطعنامه 2231 و اعلام نتيجه نهايي قبول يا رد آن، روي نکته ياد شده تاکيد غيرقابل تغيير داشته باشند و هيچ بند و ماده اي را که لازمه آن عبور از خط قرمزهاي ترسيم شده باشد، نپذيرند و اساسا در صورت بي توجهي به اين نکته، مسئوليت آنان فاقد وجاهت قانوني و شرعي خواهد بود. اکنون سوال اين است که آيا عبور حريف از خط قرمزهاي ياد شده با هدف ايجاد دلسردي در ميان امت حزب الله و مردم پاکباخته اين مرز و بوم، طراحي نشده است؟! و دشمن به زعم خود با اين عبور در پي آسيب رساني جدي به يکي از اصلي ترين پايه هاي اقتدار نظام و انقلاب اسلامي نبوده است؟
    3- «ابهت» و «شکوه» و «عظمت» نظام جمهوري اسلامي ايران و ايستادگي مقتدرانه آن در مقابل باج خواهي و زورگويي قدرت هاي استکباري جهان که دوستان به شکرانه و با تقدير و تجليل و دشمنان از سر ناچاري در تفسير و تحليل هاي خود به آن اعتراف مي کنند، يکي ديگر از پايه هاي قدرت نظام است و بديهي است که خدشه بر آن مي تواند به اين پايه اقتدار آسيب جدي برساند.
    و اما دشمن در جاي جاي توافقنامه و قطعنامه 2231 بندها و مواردي را گنجانده است که خروجي آن «تحقير» نظام اسلامي ايران است! از جمله آن که؛ در بند 27 قطعنامه 2231 و نيز در متن برجام آمده است «تمامي قيدها و شرايط و مقررات برجام فقط درباره ايران است... و نبايد تصور شود که ساير دولت ها نيز ملزم به رعايت اين قيدها و شرط ها هستند»! يعني ايران را و فقط ايران را با اين قيود و شروط مهار کرده ايم! 
    و يا براساس آنچه در قطعنامه آمده است ايران با استناد به ماده 41 از فصل هفتم منشور سازمان ملل، «تهديدي عليه صلح» تلقي شده است! و با پذيرش توافق وين نه تنها از دستور کار شوراي امنيت بيرون نمي رود، بلکه دستکم براي مدت 10 سال ديگر تحت ماده 41 فصل هفتم باقي مي ماند. و اين نيز تحقير ديگري و به مفهوم آن است که ايران مقتدر و پيشتاز را که تهديدي عليه صلح جهاني و منطقه اي است، به بند کشيده! و فعلا! حداقل براي 10سال مهار کرده ايم!... و بندهاي ديگري که اقلام خريداري مورد نياز ايران را به اجازه رسمي از شوراي امنيت سازمان ملل موکول مي کند و به حريف حق بازرسي از تمامي محموله هايي که از زمين و دريا و هوا به مقصد ايران حمل مي شود داده است و... آيا مفهوم و خروجي اين مواد و بندهاي مشابه، چيزي غير از «تحقير» کشورمان است؟ و آيا از اين طريق يکي ديگر از پايه هاي اقتدار ايران اسلامي که جايگاه رفيع و شکوهمند آن در جهان است، تضعيف نشده و آسيب نخواهد ديد؟
    4- نهضت هاي اسلامي و خط مقاومت در منطقه يکي ديگر از پايه هاي اصلي اقتدار جمهوري اسلامي ايران است که حريف با عنوان عقبه استراتژيک ايران، از آن ياد مي کند. بديهي است که با آسيب ديدن جايگاه برجسته ايران اسلامي، اولا؛ خط مقاومت که از ايران مقتدر الگو گرفته است نيز به شدت آسيب ديده و تضعيف خواهد شد. چرا که پرچم استکبارستيزي جمهوري اسلامي ايران را که همواره بر فراز بوده است- خداي نخواسته- «نيمه افراشته»! تلقي خواهند کرد!
    5- 
سامانه دفاع نظامي پيشرفته جمهوري اسلامي ايران که برخورداري از موشک هاي بالستيک ميان برد- و انشاءالله در آينده دوربرد- از جمله اين تسليحات مدرن است، يکي ديگر از پايه هاي قدرت جمهوري اسلامي ايران است، که بند 3 از ضميمه B قطعنامه 2231، به گونه اي آشکار- و نه پنهان- مي تواند کشورمان را از داشتن اين تسليحات پيشرفته و کارساز محروم کند. ضمن آن که اجازه بازرسي از مراکز نظامي و بازجويي از دانشمندان هسته اي و نظامي در پوشش ظاهر فريب «ديدارهاي فني و کارشناسي»! و موارد مشابه ديگري که پرداختن به آن فرصت جداگانه اي مي طلبد، در صورت پذيرش توافق وين، مي تواند ايران اسلامي را در عرصه توان نظامي و دفاعي به کشوري ضعيف و دست چندم تبديل کند!
    ۶- اکنون وقت قضاوت است و پاسخ به اين پرسش که آيا در صورت پذيرش توافق وين و اجراي مفاد اين توافق و قطعنامه 2231 که تضمين آن است، جمهوري اسلامي ايران اصلي ترين پايه هاي اقتدار خود را از دست نمي دهد؟! آيا اين روند- در صورت عملياتي شدن - دلسردي مردم پاکباخته و فداکار اين مرز و بوم را که همه روزهاي حادثه در ميدان حاضر بوده اند به دنبال نخواهد داشت؟! آيا، پرچمداري ايران اسلامي به عنوان يک قطب قدرت منطقه اي و جهاني را با آسيب روبرو نمي کند؟! آيا خط سرنوشت ساز مقاومت و جريان پرقدرت و پرشتاب بيداري اسلامي را که عقبه استراتژيک کشورمان است، تضعيف، نااميد و بي الگو نخواهد کرد؟! و توان نظامي جمهوري اسلامي ايران را که امروزه زبانزد همه مراکز استراتژيک جهان است، تحليل نمي برد و به سمت صفر ميل نمي دهد؟! و... دهها پرسش ديگر از اين دست که در صورت پذيرش توافق وين، تحقق آن غيرقابل ترديد خواهد بود.
    
۷- حالانوبت پرسش پاياني اين وجيزه است و آن، اين که؛ با وجود تلاش پي گير آمريکا و متحدانش براي براندازي جمهوري اسلامي ايران که طي سي وچند سال گذشته از سوي حريف به عنوان يک هدف استراتژيک دنبال شده و مي شود، آيا در صورت پذيرش توافق وين و در حالي که ايران اسلامي به يک کشور ضعيف و ناتوان تبديل شده است، آمريکا در عملياتي کردن آرزوي بر زمين مانده خود کمترين ترديدي خواهد کرد؟! پاسخ اين پرسش خالي از ابهام است و در آن حالت- که انشاءالله هرگز پديد نخواهد آمد- آمريکا احتمالابراي تحقق اهداف براندازانه خود نيازي به حمله نظامي مستقيم ندارد بلکه راه اندازي يک جنگ نيابتي -PROXY WAR - نظير آنچه اين روزها عليه سوريه، عراق و اخيرا يمن در جريان است هم مي تواند براي حريف کارساز باشد!
    ۸- و بالاخره، با جرات مي توان گفت که با حضور رهبري حکيم، انقلابي و هوشمند، اين آرزوي دشمن نيز مانند هميشه بر زمين خواهد ماند و در اين باره اشاره به بيانات حکيمانه و مقتدرانه رهبر معظم انقلاب در خطبه هاي نمازعيد فطر امسال را مي توان و بايد «نقشه راه» دانست که به آن خواهيم پرداخت. نويسنده: حسين شريعتمداري