يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "آمريكا و ايران، مهار منطقه اي با كمك ويژه داخلي "

اوین نامه ی کیهان 3 شنبه 27 مرداد ماه سال 1394
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "آمريكا و ايران، مهار منطقه اي با كمك ويژه داخلي "
«حل و فصل مسايل با ايران» در ادبيات آمريکايي ها به معناي تلاش براي تامين منافع و معيارهاي آمريکايي در آن دسته از موضوعاتي است که مقامات واشنگتن عليرغم تلاش هاي گسترده تاکنون نتوانسته اند به سرانجام مورد نظر دست يابند اما در ايران و بخصوص از سوي يک طيف خاص اينطور وانمود شده است که آنچه آمريکايي ها درباره «حل و فصل مسايل با ايران» مي گويند اولاً به معناي آغاز يک رويکرد جديد است و ثانياً بر مبناي تمايل به تفاهم دو جانبه و پذيرش موجوديتي بنام جمهوري اسلامي از سوي آمريکايي هاست. در واقع اگر به اظهار نظرات مقامات آمريکايي و بعضي از مقامات ايراني و نيز به مباحث ظاهراً کارشناسي که طيف هاي نزديک به دولت آمريکا و افرادي از طيف هاي نزديک به دولت ايران نظر بياندازيم، در مي يابيم که اين اظهارات در واژگان «حل و فصل مسايل» مشترک است ولي در مفهوم، رويکرد و نتايج 180 درجه اي با يکديگر دارند!
    آمريکايي ها در همين روزها ضمن آنکه به هيچ وجه از خشونت در لحن مواجهه با ايران نکاسته اند همزمان مشغول برنامه ريزي علني، صف آرايي منطقه اي، تنظيم قوانين محدود کننده نسبت به متحدين ايران و صدور اخطارهاي پي در پي عليه ايران است. تلاش آمريکا براي جداسازي روسيه از سوريه (با روش تطميع) و تلاش آمريکا براي کنار زدن ايران از پرونده سوريه (با روش تهديد) که از حدود دو هفته پيش و پس از نشست محرمانه مشترک آمريکا، روسيه و عربستان که درباره سوريه برگزار شد و معاون وزيرخارجه روسيه نکات اصلي آن را بروز داد، آغاز شده است، به روشني اهداف آمريکا را در طرح بحث «حل و فصل مسايل با ايران» مشخص مي کند و کاربرد اين بحث در پرونده سوريه را نشان مي دهد. آمريکايي ها در اين روزها در خصوص عراق روي چند مورد تاکيد مکرر داشته اند: 1- عراق تجزيه خواهد شد و علاوه بر جدايي بخش شمالي، بخش غربي نيز از بغداد جدا مي شود 2- از کردها و حقوق آنان حمايت کرده و پذيرش اين خواسته ها از سوي بغداد ضروري است 3- از پيشمرگه هاي کرد بايد حمايت کرد و تشکيل يک ارتش سني در غرب عراق را به رسميت شناخت و به آن کمک کرد. بنابراين کاربرد بحث «حل و فصل مسايل با ايران» در پرونده عراق هم معلوم است و هر کس مي داند که اين مداخلات چه تاثير ويران گري براي امنيت ملي و مصالح جمهوري اسلامي دارد.
    
اما از اين طرف، بعضي از افراد دولت و طيف خاص سياسي که از امکانات فراوان براي ترويج ديدگاهها و جبهه سازي سياسي برخوردار است، «حل و فصل مسايل با ايران» را به گونه اي کاملاً معکوس تبيين مي کنند. در باورها، اظهارات و تبليغات سياسي آنان، «حل و فصل مسايل با آمريکا» يک فرصت تاريخي بي بديل است و چون و چرا کردن نسبت به آن، فرصت سوزي است! يکي از شخصيت هاي اين طيف، همين چند روز پيش در يک جمع محدود دانشجويي گفت «تابوي مذاکره با آمريکا شکسته شده و ما بايد با همين روش که در پرونده هسته اي وارد شديم بايد در ساير پرونده هاي اختلافي نيز وارد شويم و موضوعات اختلافي را به گونه اي که مرضي الطرفين باشد، حل و فصل نمائيم!» در اين عبارات چند نکته اساسي وجود دارد. اين طيف وانمود مي کنند که شکسته شدن قرق مذاکره با آمريکا به نفع ايران است و حال آنکه اين قرق در پي ظلم هاي فاحشي صورت گرفته که يک طرف عليه طرف مقابل انجام داده است اگر اين قرق در شرايطي شکسته شود که طرف ظالم هنوز در پي ضربه زدن به طرف مظلوم باشد، چه نفعي براي مظلوم دارد که بايد براي آن پايکوبي کند. اين طيف مي گويد با همين روش مذاکره و توافق هسته اي به توافق در ساير پرونده هاي اختلافي برسيم. روش مذاکره هسته اي اين بود که ما بخش هاي وسيعي از حقوق طبيعي و دسترنج خود را کنار گذاشتيم تا در آينده با مزاحمت کمتر به آن دست پيدا کنيم و آمريکايي ها حداقل تا 1۰-1۵ سال آينده غني سازي صنعتي ايران را نپذيرفته اند و قرار شده است که بعد از آن بپذيرند يعني به فرض که ما به آنچه در «توافق وين» آمده اعتماد کنيم هزينه ما قطعي و فوري است و فايده ما احتمالي و تاخيري است. خيلي خب بعيد نيست نظام جمهوري اسلامي بخاطر مصالحي اين «سيلي نقد» را بخاطر آن «حلواي نسيه» بپذيرد و در پرونده اي با آثار نسبتاً محدود با شرايط کنار بيايد و آن را لطمه جدي براي امنيت و منافع خود نبيند. حالاسوال اين است که در پرونده هاي منطقه اي که از يک سو با امنيت و تماميت ارضي و عمق منطقه اي ما ارتباط پيدا مي کند و داراي آثار طولاني مدت است و ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، امنيتي و... را شامل مي شوند، ايران چگونه مي تواند کنار بيايد. همين چند روز پيش مقامات ارشد وزارت خارجه آمريکا و مقامات ارشد شوراي همکاري خليج فارس بيانيه مشترکي صادر کردند که از توافق و برنامه مشترک خبر مي داد و در آن حتي تا حدي «نقشه راه» هم مشخص شده بود. در اين بيانيه مشترک اين گزاره ها وجود داشت: «ايران بايد هر نوع مداخله در امور منطقه را کنار بگذارد»، «دخالت ايران و حمايت آن از شيعيان در بحرين برطرف شود»، «حمايت معنوي، مادي و رسانه اي ايران از حوثي هاي يمن قطع شود»، «حزب الله لبنان يک تهديد امنيتي است و بايد خلع سلاح شود»، «بشار اسد هيچ جايگاهي در آينده سوريه نخواهد داشت»، «اظهارات مقامات ارشد ايراني درباره عربستان سعودي محکوم است» و «ايران بايد به حل و فصل مسايل خود با کشورهاي منطقه در چارچوب پذيرش توافقات بين المللي و منطقه اي متعهد باشد». با اين وصف با روش مذاکراتي هسته اي ما بايد چه چيزهايي را بدهيم تا آنان کوتاه بيايند؟ آنچه اين طيف نام آن را «حل و فصل مرضي الطرفين» گذاشته است در واقع تن دادن ما به جلب رضايت و در واقع باج خواهي ظالمانه آمريکا و رژيم هاي فاسد وابسته به آن است نه دست يافتن به نتيجه اي که ولو بصورت حداقلي در بردارنده منافع ايران هم باشد. به گزاره هاي مورد اشاره در بيانيه مشترک آمريکا و اعضاي شوراي همکاري خليج فارس توجه کنيم در پرونده بحرين، يک رژيم غيرمشروع از يک رژيم ظالم اشغال نظامي کشورش را درخواست کرده و اين کشور با سرکوب مردم بحرين بقاء يک رژيم فاسد را تضمين کرده است در اين ميان ايران تنها کاري که مي کند نپذيرفتن چنان درخواست و چنين تجاوز اشغالگرانه اي است حالادر اين بيانيه از اشغالگر حمايت شده و مخالف اشغال تهديد شده است! اين آقايان بگويند در اين حل و فصل مرضي الطرفين ما بايد چه بدهيم تا مطابق الگوي مذاکرات هسته اي در آينده اي دور احيانا دستاوردي داشته باشيم! در پرونده يمن نيز همين قصه است و عربستان طرف متجاوز است و ايران طرف مخالف تجاوز و در عين حال متهم به دخالت در امور يمن است و همين سوال از يک طيف طرفدار سازش در ايران وجود دارد و هکذا درباره عراق، لبنان، افغانستان و... اين طيف البته علي القاعده مي دانند چه مي گويند و به عواقب حرف خود نيز توجه دارند. اين طيف مي گويد به هر حال و به هر طريق بايد اختلافات را حل کرد و به اين مسايل پايان داد که در اينجا سوال کليدي تري به ميان مي آيد. آيا مسئله اصلي نفوذ ايران در منطقه است يا اينکه مسئله اصلي آن نظام سياسي است که ظرفيت ايجاد نفوذ موثر منطقه اي و بين المللي و بهم رسانيدن متحدان را دارد؟
    
پاسخ به اين سوال دشوار نيست ولي بعضي از افراد و يک طيف سياسي خاص وانمود مي کند که آمريکا موجوديت نظام جمهوري اسلامي بعنوان يک نظام متمايز را پذيرفته ولي با نوع رفتار منطقه اي آن حرف دارد و اگر ما رفتارواگرايانه منطقه اي با آمريکا را به رفتاري همگرا تبديل کنيم مسئله ما و آمريکا بطور مشترک حل مي شود!
    واقعيت اين است که آمريکا با اين نظام که بر پايه قدرت اجتماعي و مشروعيت ديني - انقلابي استوار است و با سلطه و سيطره غرب بر ايران مخالف است، مشکل دارد نه فقط با آنچه دولت ها و يا جنبش هاي همگرا با ايران در منطقه انجام مي دهند که البته آنها هم کاملابا منطق منافع ملي اين دولت ها و جنبش ها تطبيق مي کند. آمريکايي ها معتقدند راه حل و فصل مسايل آمريکا با عراق، سوريه، يمن، لبنان، فلسطين و ملت هاي قيام کرده اي از نظير ملت بحرين در حل و فصل در تهران است يعني اين غلبه بايد از طريق غلبه بر تهران صورت گيرد. بدين جهت آمريکايي ها روي داشتن روابط ديپلماتيک با ايران و اگر نتوانند داشتن دفتر حافظ منافع تاکيد زياد دارند و وزير خارجه آمريکا براي تحقق آن هر روز با وزير خارجه ايران تماس مي گيرد اين تماس ها براي تفاهم با ايران نيست براي داشتن يک رابطه سياسي معمولي و داشتن امکان تماس با مقامات ايران نيست. اين نياز علي القاعده بايد در يک سال اخير که انواعي از نامه نگاري ها، ديدارهاي دوجانبه حضوري، تماس تلفني و... بين مقامات قوه مجريه دو طرف صورت گرفته است، کاهش پيدا کرده باشد ولي تلاش هر روزه آمريکا نشان مي دهد که براي آنان مسئله اينگونه تماس ها نيست. يک دليل مهم ديگر اين است که درست همزمان با تماس هاي مکرر آمريکايي ها با مقامات وزارت خارجه ايران ما شاهد انواعي از ائتلاف سازي هاي منطقه اي آمريکا عليه ايران هستيم در همين دو هفته اخير لااقل سه سند مهم امنيتي منطقه اي از سوي آمريکايي ها نگاشته شده و به امضاي طرف هايي هم رسيده است و در هر سه اين سند «اقدام مشترک براي مهار قدرت ايران» مورد توجه خاص قرار گرفته است. آيا مي توان پذيرفت که هدف آمريکا از «بازگشت به ايران» پيگيري منافع مشترک است و اشکالي ندارد؟
    
آمريکايي ها در ادبيات ضدايراني که در سطوح بين المللي و منطقه اي عليه ايران به راه انداخته اند در داخل ايران هم براي خود مخاطباني در دو سطح رسمي و غيررسمي (نخبگان) تعريف کرده اند و مي گويند بدون تبادل کمک هاي دوجانبه، «مهار ايران» انجام نخواهد گرفت. نويسنده: سعدالله زارعي