جایگاه تاریخ باستان ایران!؟

آخر رژیم ضدبشری قرون و سطایی  که هرروز بیشتر آثار تاریخی و فرهنگی  و باستانی ایران را تخریب  می کند. یااینکه  بخش هایی از اینان را قاچاق می کند .چگونه می تواند محور جایگاه تاریخ باستان ایران قلمفرسایی وبررسی و تحلیل کند؟
امیر هاشمی مقدماکران فیلم محمد رسول‌الله (ص) بالاخره آغاز شد. بنا به گفته مسئولین و سازندگان، هزینه ساخت این فیلم بالغ بر یکصد و شانزده میلیارد تومان شد که آنرا به پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران بدل کرده است.
گمانه‌زنی‌هایی که درباره هزینه‌های ساخت سریال «حضرت یوسف (ع)» می‌شد نیز، حکایت از پرهزینه‌ترین سریال ایران تا آن زمان داشت. اصولاً همه سریال‌ها و فیلم‌های ژانر مذهبی در ایران جزو پرهزینه‌ترین‌ها هستند. به جز دو مورد یادشده در بالا، «مردان آنجلس»، «امام علی (ع)»، «تنهاترین سردار»، «رستاخیز» و... همه در این دسته می‌گنجند.
طبیعی است که برای ساخت یک فیلم یا سریال خوب باید هزینه کرد. از همین رو است که بیشتر فیلم و سریال‌های یادشده در بالا از نظر دکور، ساخت و ... در حد قابل قبولی قرار دارند و با اقبال مردم کشورمان روبرو می‌شوند. اما نکته این است که دست‌کم هزینه‌های مشابهی را هم می‌توان در بخش‌های دیگر سینمایی صرف کرد که در اینجا مشخصاً، سینمای تاریخی ایران منظور است.
گرچه بیشتر فیلم و سریال‌های مذهبی در دسته تاریخی نیز می‌گنجند و بنابراین ایران در زمینه سینمای تاریخی گام‌های قابل توجهی برداشته شده (و البته همچنان با ایده‌آل فاصله دارد)، اما تنها به یک گوشه و یک زاویه از تاریخ می‌پردازد. تاریخ ایران را می‌توان در دو بعد ملی و مذهبی دسته‌بندی کلی کرد. در حالی‌که به تاریخ مذهبی توجه شایسته‌ای می‌شود، تاریخ ملی کشور عملاً دستخوش بایکوت شده است.
دکتر فرهنگ رجایی در کتاب «مشکل هویتی ایرانیان امروز» از چهار عنصر متقابل هویتی ایرانیان سخن می‌گوید که عبارتند از: سنت در کنار مدرنیته و اسلام (دین) در کنار ایران (ملی‌گرایی). وی بر این باور است که هرگاه یکی از این دو سویه مورد توجه قرار گیرد و در نقطه مقابل، بی‌مهری به سویه دیگر شود، بحران هویتی پدید خواهد آمد.
بنابراین اگر زیاد از حد در بند مدرنیته باشیم و سنت‌هایمان را نادیده بگیریم، بحران هویتی خودش را نشان خواهد داد. به همان نسبت چنانچه در کنار توجه کافی به عامل دین، از بعد ملی‌گرایانه (که وی مشخصاً به تاریخ باستان ایران اشاره و توجه دارد) غافل شویم، این بحران آشکار خواهد شد.
بسیاری از اندیشمندان ایرانی تلاش دارند نشان دهند بین عوامل ایرانیت و اسلامیت هیچ تضادی وجود ندارد. اگر امور به درستی مدیریت شوند، در سطح زندگی مردم این تضاد وجود ندارد. اما با توجه به شرایط موجود، این تضاد به وجود آمده و شوربختانه به نظر می‌رسد مردم عامل ایجاد چنین تضادی نباشند.
برای نمونه در حالی‌که بسیاری از نهادهای رسمی تلاش دارند تاریخ ایران باستان را به شیوه‌های گوناگون پاک کرده و یا کم‌رنگ کنند، شیفتگی بیش از حد و افراط‌گرایانه‌ای در بین مردم به تاریخ باستان نشان داده شده است. دوره هخامنشی در حال پاک شدن از کتاب‌های تاریخ درسی مدارس است؛ دست نویسندگان به‌ویژه قوم‌گرا در تاختن به هخامنشیان و شخصیت‌های برجسته آن چون کورش باز است؛ هزاران نسخه از کتاب‌های نویسندگانی که بدون داشتن مدرک دانشگاهی، تاریخ ایران باستان را مخدوش و تحریف می‌کنند، خریداری و به کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور فرستاده می‌شود؛ موسسات تدوین تاریخ معاصر ایران در اختیار کسانی است که به اعتراف خودشان تا پیش از پذیرش این مسئولیت، هیچ مطالعه جدی‌ای در زمینه تاریخ نداشته‌اند، با این وجود پس از آن شروع می‌کنند به تخریب تاریخ ایران باستان، آن هم بدون توجه به نام موسسه که «تاریخ ایران معاصر» را باید بررسی کند؛ و ده‌ها مورد مشابه دیگر که مثنوی هفتاد من می‌شود.
نتیجه چه می‌شود؟ همان بحران هویت. همان سرگشتگی. چرا این همه جملات قصار درباره شیرمرغ تا جان آدمیزاد به کورش منتسب می‌شود؟ چرا این همه افسانه‌های عجیب و غریب درباره تاریخ ایران باستان وجود دارد؟ مگر نه این است که در پی آن همه محدودیت و تحریف، این اشتیاق کاذب به وجود آمده است؟
سینمای ما نیز در همین راستا می‌گنجد. اینکه ما در زمینه سینمای مذهبی تلاش‌های چشمگیری کرده و نتایج خوبی گرفته‌ایم، ارزشمند است و لزوم تداوم این راه را نشان می‌دهد. اما یک نکته را یادمان باشد: اگر ما با ساخت سریال‌هایی همچون حضرت یوسف (ع)، مردان آنجلس و فیلم‌هایی چون مریم مقدس (ع) به ادیان ابراهیمی می‌پردازیم، در دنیا کشورهای بسیاری وجود دارد که دین رسمی یا غالب‌شان یکی از ادیان اسلام، مسیحیت یا یهودیت است و بنابراین آن کشورها هم می‌توانند در این زمینه فیلم و سریال بسازند (که می‌سازند).
همچنین ساخت فیلم و سریال‌هایی درباره تاریخ اسلام ممکن است در یکی از کشورهای مسلمان نیز رخ بدهد. اما درباره تاریخ ایران، به جز کشور ایران چه کشور دیگری فیلم خواهد ساخت؟ انصافاً از میان آن همه کشور مرتبط با ادیان ابراهیمی، چقدر تقاضای دیدن سریال‌هایی چون مردان آنجلس یا حضرت یوسف را داشتند؟ یا دست‌کم چقدر ما توانستیم در آن کشورها بازاریابی و مخاطب بیابیم؟
بخشی از معدود کشورهای همسایه‌ای هم که این آثار در آنجا پخش شد، نه از راه فروش، که این آثار را از ایران هدیه گرفته‌اند. یا فیلم و سریال‌های ساخته شده درباره تاریخ اسلام چقدر در میان آن همه کشور مسلمان دنیا با اقبال روبرو شد؟ در چند کشور به نمایش در آمده است؟
آیا این وظیفه بر عهده ما نیست که در کنار توجه به سینما و ژانر مذهبی، به ژانر تاریخ ملی نیز بپردازیم؟ یا باید اجازه بدهیم تاریخ ایران باستان تنها در فیلم‌هایی همچون 300 به جهانیان نشان داده شود؟ و آیا سکوت ما در برابر چنین فیلم‌هایی که ایرانیان باستان را همچون وحشیان نمایش می‌دهند، نشانه‌ای از پذیرش آنچه نشان داده می‌شود نیست؟
حتی بعد ملی‌گرایی در تاریخ پس از اسلام‌مان نیز مورد توجه نیست. برای نمونه دوره صفوی مهمترین دوره چه در زمینه ملی‌گرایی و چه در زمینه مذهب شیعه در ایران است و بنابراین باید در سینمای تاریخی‌مان برجسته شود. به‌عنوان کسی که مشخصاً به بازنمایی این دوره در سینمای ایران پرداخته‌ام بر این باورم که به هیچ وجه آنچنانکه شایسته است این دوره را نشان نداده‌ایم؛ و البته بی‌درنگ بیفزایم که دوره صفوی مثلاً (!) بیش از دوره‌های پیش از خودش مورد توجه قرار گرفته که آن هم به دلیل همان اهمیت مذهب شیعه در این دوره است.
تنها سه سریال درباره این دوره پس از انقلاب ساخته شد. از سه سریال ساخته شده، «سرزمین من و نقابداران» آنچنان ضعف ساختار و دکور و دیالوگ‌های تصنعی و بازیگران مبتدی داشت که به زودی و سادگی از یادها بیرون رفت. سریال «روشنتر از خاموشی» یا ملاصدرا با وجود تلاش‌ها و مطالعاتی که پیش از ساخت درباره‌اش صورت گرفت، به دلیل بودجه بسیار اندکش ضعف‌های قابل توجهی داشت.
در گفتگویی که چند سال پیش با حسن فتحی، کارگردان این مجموعه داشتم، در پاسخ به انتقاد من می‌گفت برای بازسازی صحنه نبرد دریایی با پرتغالی‌ها که از ناوهای جنگی استفاده شده بود، تنها توانست 10 عدد قابق چوبی از مسئولین بگیرد که به محض به آب انداختن آنها، چهار عددشان که سوراخ بود غرق شد. بنابراین ناچار شدند آن صحنه سترگ را تنها با 6 قایق کوچک چوبی بازی کنند که طبیعتاً مشخص است چه صحنه مسخره و خنده‌داری آفریده شد.
اگر در کنار آن همه بودجه‌های میلیاردی که برای ساخت فیلم و سریال‌های ژانر مذهبی استفاده می‌شود (که دوباره یادآوری می‌کنم برای ساخت یک فیلم یا سریال خوب، باید هزینه کرد و دوباره می‌افزایم که ژانر مذهبی ما دارد هرچه بیشتر قوی می‌شود و بنابراین مایه سربلندی است)، کمی هم به سینمای تاریخی در بعد ملی توجه شود ایرادی دارد؟
چندین سال است که سریال‌های تاریخی‌ای که بینندگان ایرانی را به خود جلب کرده، یا سریالهای کره‌ای است که از کانال‌های رسمی پخش می‌شود و یا سریال‌های ترکیه‌ای است از کانال‌های غیررسمی. هر دو دسته نیز به تاریخ ملی خودشان توجه دارند (بگذریم از اینکه سریال‌های ضعیف ترکیه‌ای بنیان خانواده‌ها را هم سست می‌کند). آیا تلویزیون‌های ایرانیان تنها باید تاریخ ملی دیگر کشورها را نشان دهد و از نشان دادن تاریخ ملی و باستانی خود ایرانیان محروم باشد؟
آیا همچنان کاربرد نام‌های ایرانی اصیل در فیلم‌ها و سریال‌ها باید محدود به شخصیت‌های منفی باشد؟ مگر این اشتیاق زیاد به گذاردن نام‌های ایرانی بر فرزندان نسل جدید- که بسیاری‌شان را آدم برای نخستین بار در عمرش می‌شنود-، نتیجه همین سیاست‌ها نیست؟

سیاست‌های نادرست فرهنگی در سال‌های اخیر آنچنان دور از واقعیت‌های جامعه ایران بودند که در بسیاری زمینه‌ها نقطه مقابل این سیاست‌ها به شکل زیرزمینی شکل گرفت.
در برابر محدودیت موسیقی، موسیقی زیرزمینی شکل گرفت؛ در برابر محدودیت در برگزاری کنسرت‌های موسیقی، کنسرت‌های زیرزمینی پدید آمد؛ در برابر محدودیت در نمایش واقعیات اجتماعی در سینما، فیلم‌های زیرزمینی ظهور کرد؛ در برابر محدودیت در ساعات و شیوه سرویس‌دهی رستوران‌ها، رستوران‌های زیرزمینی چند وقتی است بازارشان داغ شده است و خلاصه «فرهنگ زندگی زیرزمینی» شکل گرفته است و بخشی از زمان روزانه، در این محیط‌های به اصطلاح زیرزمینی و یا سر کردن با محصولات زیرزمینی سر می‌شود. با این اوضاع هیچ دور از باور نیست که روزی سینمای تاریخی زیرزمینی هم در این کشور شکل بگیرد.