استراتژی سکوت مجمع روحانیون به روایت حجاریان

سعید حجاریان معروف به تئوریسین دوم خرداد 76 و شهید زنده ی مدعیان حزب منحل شده مشارکت اسلامی به دلیل بهره بردن ازرانت ترور شدنش و رئیس جمهوری بودن روحانی که فرصت نفس کشیدن برای مدعیان اصلاح طلب به وجود آمده است .همچنین به خاطر آشکار شدن دامنه ی اختلاف وجنگ قدرت وثروت میان  رفسنجانی وخامنه ای که موجب آسیب پذیری موقعیت عمود خیمه ی نظام خامنه ای رهبرو لی فقیه شده است . زیرا که  به دلیل توافق هسته ای ناشی از تحریم ها و بحران اقتصادی هم خامنه ای وهم رژیم وارونه ی ولایت فقیه را آسیب پذیر کرده است . در مجموع موجب بازشدن روزنه ای شده است تا حجاریان بتواند با مطبوعات حامی دولت گفتگو داشته باشد وتحلیل ارائه دهد . برای همین پس از گفتگوی قبلی اش اکنون   به استراتژی سکوت مجمع روحانیون  و روحانی ودلیل جدایی کروبی  از این تشکیلات در نمایش ا نتخابات ریاست جمهوری  84 پرداخته است .غافل از آنکه باید منتظر باشد که ممکن است از سوی رقبا ومخالفانش در  آینده برایش پرونده سازی شود.

سعيد حجاريان خيلي احتياج به معرفي ندارد. دست کم براي کساني که اهل مطالعه ، مطبوعاتند. فقط شايد ندانند که او همچنان مي خواند و مي خواند و مي خواند. درباره فعاليت هاي مجمع روحانيون در مقطع اصلاحات، حجاريان که خيلي ها او را تئوريسين اصلاحات مي خوانند، گزينه مناسبي است. انتظار داشتيم بگويد مجمع محافظه کاري کرده و جاهايي کندروي اما حجاريان حرف هاي ديگري زد و اين سوال هنوز بي جواب ماند که وقتي کسي مانند حجاريان هم مجمع روحانيون را کندرو نمي داند چرا و چگونه تندروي عبور از خاتمي، جبهه اصلاحات را سر درگم، منفعل و در نهايت مغلوب کرد.
گفت وگوی نسیم بیداری با سعید حجاریان را می خوانید.
 
شما از جمله فعالان سياسي محسوب مي شويد که دايما جامعه و احزاب را رصد کرده و مي کنيد. تشکلي به نام جامعه روحانيت مبارز چه چيز را برايتان تداعي مي کند؟
قبل از انقلاب عده اي روحاني بودند که ارتباط نزديکي با امام داشتند. يعني نزد ايشان درس فقه يا عرفان مي خواندند و وجوهات او را جمع مي کردند. اين افراد انديشه هاي امام را تبليغ مي کردند و براي همين فعاليت ها به زندان مي افتادند. اين عده همچنين در بحث هاي داخلي و به اصطلاح طلبه اي که ميان روحاني ها پيش مي آمد ،امام را به عنوان اعلم قبول داشتند. به اين طيف از روحاني هاي فعال، روحانيت مبارز مي گفتند. يکي از علل اصلي تشکيل روحانيت مبارز، تقابل با ولايتي ها بود. ولايتي ها روحاني هاي سنتي بودند و حرف شان اين بود که انقلاب بيهوده است و قبل از قيام حضرت قائم تشکيل حکومت باطل است و از اين قبيل نظريات. امام هم مخالف ولايتي ها بود و بعدها هم گفت خون دلي که پدر پيرتان از اين دسته روحانيت متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده... روحانيت مبارز همچنين در تقابل با طرفداران ديگر مراجع همچون آيت الله شريعتمداري و آيت الله خويي نيز بودند. بعد از پيروزي انقلاب طيف روحاني هاي اهل مبارزه و معتقد به نهضت امام، متشکل شدند و جامعه روحانيت مبارز را تشکيل دادند. البته همه روحاني ها الزاما وارد اين تشکل نشدند. يعني برخي فعاليت و مبارزه مي کردند اما به عضويت جامعه روحانيت مبارز در نيامدند. برخي از اعضاي روحانيت مبارز هم ضمن عضويت در اين تشکل به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآمدند که نشان مي داد حداقل در آن مقطع جامعه روحانيت را يک تشکل سياسي نمي دانستند. زماني که بحث رسميت بخشيدن به تشکل ها و اخذ مجوز پيش آمد روحانيت مبارز گفتند ما از وزارت کشور مجوز نمي گيريم و جواز ما انقلاب، مبارزات و تاييدات امام است در صورتي که هر حزب و تشکل سياسي اي براي فعاليت به مجوز وزارت کشور نياز است.
جرقه اختلافات درون جامعه روحانيت از کجا زده شد؟
تشکل روحانيت مبارز فعاليت خود را تا زمان انتخابات مجلس سوم ادامه داد. البته تا همين موقع هم دو جريان داخل جامعه روحانيت فعال بود که يکي حامي دولت مهندس موسوي و ديگر منتقد آن محسوب مي شد. اختلاف اين دو جريان بر سر ورود چند نفر به ليست انتخاباتي مجلس سوم علني شد. يکي از اين نفرات آقاي دعايي بود؛ عده اي مي گفتند دعايي ليبرال است و عده ديگر او را امين و مورد اعتماد امام مي دانستند. همين کشمکش در مورد مرحوم زواره اي وجود داشت . عده اي مي گفتند زواره اي صلاحيت ورود به ليست را ندارد، چرا که در مجلس دوم از مخالفان سر سخت نخست وزيري مهندس موسوي بود. اين نقل متعلق به اوست که گفته بود به امام بگوييد به مجلس پوزه بند بفرستد که هيچ کس اظهارنظر نکند. اين اختلافات در نهايت به انشعاب برخي از اعضاي جامعه روحانيت و تشکيل مجمع روحانيون مبارز انجاميد. در واقع «يون» و «يت» از هم جدا شدند و مجمع روحانيون رفت و رسما از وزارت کشور مجوز گرفت در حالي که يت مجوز نداشت و هنوز هم ندارد. يکي از دعواهاي هميشگي هم اين بوده که چرا روحانيت مبارز ليست انتخاباتي مي دهد. اين را هم بد نيست اشاره کنم که يوني ها بيشتر شميراني بودند و يتي ها تهراني. اعضاي روحانيت مبارز بيشتر حوالي لرزاده و خيابان ايران فعاليت مي کردند.
به نظرتان تشکيل مجمع روحانيون پاسخ به يک نياز تشکيلاتي و سياسي بود يا واکنشي احساسي به برخوردهاي ديگر اعضاي جامعه روحانيت؟
اگر کساني که تفکرشان مخالف جريان غالب جامعه روحانيت بود، پس از جدايي تشکلي درست نمي کردند، نمي توانستند کانديداي خود را به مردم معرفي کنند. حزب جمهوري و سازمان مجاهدين بسته شده بودند و روزنامه اي هم در اختيار نداشتند و ناگزير بودند که براي معرفي خود تشکلي به وجود بياورند. ضمن اين که شکاف و اختلاف تنها مختص به روحانيون نبود. قبل از آن هم شکاف چپ و راست اتفاق افتاده بود. مثلا درون حزب جمهوري اسلامي شکاف به وجود آمده و طيف حسن آيت و مهندس موسوي از هم جدا شده بودند. درون سازمان مجاهدين هم مشابه اين اتفاق افتاد و بهزاد نبوي و راستي اختلاف پيدا کرده بودند که در نهايت به انحلال سازمان منتهي شد. منظورم اين است که نيروهاي انقلاب بر سر موضوعات مختلفي اعم از سياست خارجي و داخلي، اقتصاد، فرهنگ و... دچار واگرايي و اختلاف عقيده شده بودند. طبيعي بود که حاملان هر تفکر، بخواهند تشکيلاتي براي فعاليت ترتيب دهند.
 
تشکيلات تازه مجمع روحانيون چگونه توانست انتخابات را از تشکلي قديمي و سابقه دار و معروف ببرد؟
همان طور که مي دانيد انشعاب با تاييد مرحوم امام اتفاق افتاد. کمي بعد و در بحبوحه رقابت هاي انتخابات مجلس سوم ايشان بحث اسلام ناب و اسلام آمريکايي را مطرح کرد. از خيلي قبل هم نمايندگان طرفدار دولت، نخست وزير و وزرا درباره فشارهاي منسوبين به بازار سخن گفته و افکار عمومي را نسبت به آن حساس کرده بودند. بنابراين سخنان امام چنان تعبير شد که همه مي گفتند اسلام آمريکايي يعني يتي ها، در يک مقطع کوتاه يک فضاي تند عليه جامعه روحانيت و جناح راست شکل گرفت تا آن جا که آقاي مهدوي کني در ديداري به امام گفته بود که حالا ما آمريکايي شديم؟ و امام گفته بود منظور من شما نيستيد . آقاي مهدي گفته بود خب اعلام کنيد و امام در جواب گفته بود اعلام مي کنم منتهي بعد از انتخابات مجلس سوم در اين فضا مشخص بود که پيروزي از آن يون خواهد بود و يت شانسي براي ورود به مجلس ندارد.
و چگونه در انتخابات بعدي نتيجه اي کاملا عکس رقم خورد؟
شوراي نگهبان براي انتخابات مجلس چهارم بسياري از صلاحيت ها را رد کرد اين موضوع چالش جديدي را در کشور به وجود اورد و مجمع روحانيون و شوراي نگهبان مقابل يکديگر قرار گرفتند. در واقع پس از درگذشت امام از نفوذ طيف مجمع روحانيون کاسته شد، چرا که آن ها از جمله افراد نزديک به بيت امام بودند امام هم در زمان حيات از آن ها دفاع مي کرد. شروع سکوت مجمع باز مي گردد به انتخابات مجلس خبرگان دوم. آن زمان احمدآقا موضعي نزديک به جمع داشت . در آن انتخابات، عده اي از مجمع روحانيون کانديدا بودند. احمد آقا نيز کانديدا بود. مجمعي ها معتقد بودند احمدآقا محال است رد صلاحيت شود. وقتي ايشان تاييد شود، همه ما تاييد خواهيم شد. شوراي نگهبان، احمدآقا و کساني را که امام بر اجتهاد آن ها صحه گذاشته بود را تاييد و مابقي را رد کرد. در نتيجه همه تاييد شده هاي نزديک به روحانيون مبارز از انتخابات انصراف دادند. از اين جا بود که دوره محنت و عسرت مجمع آغاز شد.

چرا تشکلي که بنيانش بر اعتراض است، ناگهان موتور خود را خاموش مي کند سکوت پيش مي گيرد و عزلت مي گزيند؟
اولا زماني که صلاحيت اعضاي مجمع رد شد بدان معنا بود که ديگر نمي توانند از طريق صندوق راي وارد قدرت شوند. ثانيا آن ها نظام و رهبري را قبول داشتند و نمي خواستند با آن ها درگير شوند. مجبور به سکوت بودند زيرا راه شان بسته بود و چاره اي جز سکوت نداشتند. مشکل مجمع روحانيون ترس اعضا از برخورد نبود زيرا تصميم شان جمعي بود. آن ها تصميم گرفتند به جاي درگير شدن با شوراي نگهبان و دولت و قوه قضاييه، به سمت جامعه مدني بروند. بنابراين روزنامه سلام تاسيس شد که البته ارگان رسمي مجمع نبود . تصميم خوييني ها براي اخذ مجوز هم تحت رايزني نيروهاي چپ بود. خيلي ها به او گفته بودند که سکوت بيش از حد هم وجهه مناسبي ندارد. سلام در فضاي آن زمان کشور و در حالي که کابينه دوم آقاي هاشمي کاملا به راست چرخيده بود. صدايي متفاوت و مخالف در جامعه بود. از اين پس رفته رفته مجمع از حالت خاموشي درآمد و براي انتخابات رياست جمهوري هفتم احيا شد و يکي از اعضايش را کانديدا کرد.
شما از استراتژي سکوت مجمع گفتيد و از قرابت اعضاي آن با بيت امام به نظر مي رسد اگر استراتژي سکوت مجمع موفق بود آنان مجور نمي شدند در انتخابات دوم خرداد، اهليت خود را به اثبات برسانند و مدام بگويد ما ضد نظام و ضد ولايت فقيه هستيم.
اين موضوع شانتاژ راست ها بود و خاتمي هم ناگزير بود که از خود دفاع کند. از طرف ديگر در آستانه انتخابات دوم خرداد همه ارگان هاي رسمي پشت سر آقاي ناطق بودند. حتي بعد از انتخاب آقاي خاتمي نيز اين تبليغات مسموم ادامه داشت زيرا آن ها به هر حال از راي نياوردن کانديدايشان ضربه خورده بودند و اين طور مي گفتند که کانديداي مخالف ناطق، مخالف رهبري است.
چرا حضور مجمعي ها در کنار خاتمي کم رنگ بود؟ برخي مي گويند مجمع علاقه داشته نيروي پشت پرده باشد.
اولا فعاليت انتخاباتي اجرايي است و روحانيون نهايتا مي تواند به نفع کانديدا منبر بروند. ضمنا افرادي همچون موسوي لاري ،مجيد انصاري و... درون ستاد خاتمي فعال بودند. بعد از انتخابات هم جوان ترهاي مجمع تا حد توان وارد دولت شدند اما مساله اين بود که روحانيت فعاليت خود را بيشتر فرهنگي مي دانست تا اجرايي.
در دوره اصلاحات ، زماني مجمع را کندرو خطاب مي کردند. اين موضوع در مقايسه با فعاليت مشارکت و مجاهدين بود يا مجمع محافظه کار شده بود؟
من نمي دانم اين حرف را چه کساني مي زنند. شما ببينيد، روزنامه سلام بسته شد و دادگاه رفت اما مثلا صبح امروز يا مشارکت باز بودند. پس مي بينيم که مجمعي ها کند نشدند.
پس دليل اختلاف و کشمکش بين نمايندگان مجمع و نمايندگان مشارکت در مجلس ششم چه بود؟
شما زماني که راجع به مجلس ششم حرف مي زنيد يعني داريد عملکرد چند عضو مجمع را مي بينيد که ممکن بوده بنا به شرايط تصميمات واقع گرايانه تري بگيرند اما مگر شما موضع تک تک اعضاي مجمع را نسبت به فعاليت ها و لوايح مجلس ششم مي دانيد؟ من از شما مي پرسم مجمع ،جايي موضعي کندتر از مشارکت داشته است؟ آيا مجمع موضع رسمي کندي دارد؟
بله در مواقعي، اظهارات و موضع گيري ها در حد انتظارات تندروان نبود.
شايد اما توجه کنيد که يک عضو مجمع رييس جمهور شده و استعفا نکرده بود. ممکن است احتياط هايي کرده باشند که خاتمي صدمه نبيند. اين مهم است که کسي در جمهوري اسلامي رييس جمهور شود و عضو حزب بماند. ما تنها خاتمي را داشتيم که پس از رييس جمهور شدن در تشکل خود باقي مانده است. سنت حزبي شدن مهم است زيرا رييس جمهور ضمن اين که نماينده ملت است نماينده يک حزب هم است. از اين منظر که خاتمي را رييس جمهوري حزبي نگاه کنيم مي توان احتياط مجمع را توجيه کرد زيرا به دنبال جا انداختن سنت حزبي شدن بوده است اما تفاوت ساير اصلاح طلبان با مجمع اين بود که موضعي مستقل داشتند و مي توانستند انتقادات و مواضع خود را به صراحت بيان کنند.
مي رسيم به سال 84 و جدايي آقاي کروبي، چرا دبيرکل، راه خود را از مجمع جدا کرد؟
آقاي کروبي تا سال 84 دبير کل مجمع بود. آقاي کروبي مدعي بود که درون مجمع راي گيري شده و قرار بوده که ايشان به عنوان کانديدا مجمع معرفي شوند. من درون مجمع نبودم و نمي دانم درون شان چه گذشته اما آقاي کروبي مي گفت بعد از نامزد شدن، مجمع ديگر از من حمايت نکرده و سکوت کرده است. نتيجه اين شد که آقاي کروبي از مجمع جدا شد و حزب اعتماد ملي را تاسيس کرد. بعد از جدايي آقاي کروبي براي انتخابات خبرگان ليست انتخاباتي داد، درون ليست نام رازيني بود اما توسلي نبود و عملا آقاي کروبي ديگر هم موضع مجمع نبود.
به نظرتان سکوت فعلي مجمع مشابه استراتژي سکوت پس از انتخابات مجلس چهارم است؟
اين موضوعي که اشاره مي کنيد که تنها موضع مجمع نيست همه اصلاح طلبان در سکوت تشکيلاتي هستند . شما خاطرتان هست که آقاي عسگراولادي به آقاي خوييني ها نامه داده بود که از انتخابات خود در سال 88 توبه کنيد. خوييني ها هم جواب مناسبي به او داد. اين يعني اعضاي مجمع حرف هاي خود را در مواقع مختلف منتشر مي کنند. در واقع اعضا هر گاه لازم بدانند و فارغ از وابستگي تشکيلاتي خود نظراتشان را ابراز مي کنند اما مجمع به عنوان يک تشکل سياسي فعلا ساکت است. البته اين سکوت خيلي هم انتخابي نيست و شرايط پس از 88 آن را پديد آورده است.
با اين حساب، چه دورنمايي را براي حيات سياسي مجمع روحانيون مبارز ترسيم مي کنيد؟
مجمع روحانيون در حال حاضر با سرعت کندي در حال فعاليت کردن است. از طرفي با محدوديتي که براي آقاي خاتمي پيش آمده، بالاخره بايد منتظر ماند تا اين موضوع حل شود و سپس انتظار فعاليت جدي تر مجمع را داشت. از طرف ديگر من بعيد مي دانم که مجمع دست به گسترش کمي خود بزند و به نظرم در انتخابات آتي نيز به صورت حاشيه اي حضور خواهد يافت و نمي دانم برنامه اي براي انتخابات خبرگان و معرفي کانديدا خواهند داشت يا خير