يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "سهم دشمن و دوست در تحريف خمینی "

اوین نامه ی کیهان دوشنبه  18 خردادماه سال 1394
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "سهم دشمن و دوست در تحريف خمینی "

آنگونه هم لهجه وهم قلم وهمکار یادداشت روز نویس اوین نامه ی کیهان مظلوم نمایی ومستضعف پناهی کرده است که انگاری وی و سربازجو شریعت نداری جزو کارتون خوابان خیابانی هستند . یااینکه گویی خمینی شیاد به انچه می گفت که جنبه ی تبلیغاتی داشت که بوسه بر دست کوج نشینان می زند واز کاخ نشینان دوری می خوید. واقعیت داشت ومدافع سرمایه داران نبود و خیلی سخت مدافع  پابرهنگان و محرومان آنگونه بود که قول حکومت به اینان داد  .ولی در عمل شاهدیم که چه اتفاق افتاد؟ .ولی این مدعی  وارونه گوی  مدعی شده  اگر «اثبات اسلام ناب محمديدر برابر اسلام آمريکايي»، «اعتماد به وعده الهي و بي اعتمادي به قدرت هاي مستکبر»، «اعتقاد به اراده و نيروي مردم و مخالفت با تمرکز دولتي»، «حمايت جدي از محرومان و مستضعفان در برابر اشرافيگري و کاخ نشيني»، «مخالفت صريح با قلدران بين المللي و مستکبران»، «استقلال کشور و رد سلطه پذيري» و «وحدت ملي و مقابله با توطئه هاي تفرقه افکن»، اصول اصلي مکتب و شخصيت خمینی است.
در ادامه با وارونه  کردن نقش دولت فخیمه ی انگلیس  که درکودتای ننگین 28 مرداد 32 با آخوندکاشانی  علیه حکومت ملی شادروان مصدق  که درادامه  ی کودتای 28 مرداد 32منجر به قدرت گرفتن خمینی  در 22 بهمن 57 شد و ادامه اش به شرایط کنونی ایران رسیده است . ولی بدلیل میزگرد های شبکه ی بی بی سی که در حمایت از روحانی و حامیانش از جمله مدعیان اصلاح طلب است . با قبرستان کهنه شکافتن مدعی شده تشيع لندني، عقبه اسلام آمريکايي و التقاطي است. بي علت نيست که وقتي فتنه 88 سر برآورد، اتاق فکر آن در لندن با حضور 5 روشنفکر التقاطي اعلام موجوديت کرد. اين حلقه (شامل کديور و سروش و عبدالعلي بازرگان و...) طيفي از بقاياي نهضت آزادي، باند مهدي هاشمي در قم، افراطيون کارگزاران و مشارکت و حلقه کيان) را دور هم جمع کرده بود. سايت حلقه لندن 5 خرداد 1392 در يادداشتي قابل تامل خواستار تحريف شخصيت خميني و مصادره به مطلوب آن براي انتقام گيري از خمینی و خامنه ای مي شود. عنوان مقاله « خميني در برابر خميني»! است و نويسنده راز اين تحريف را در محبوبيت شخصيت  خمینی  مي داند. «ما محتاج نظريه اي مناسب براي گذار هستيم. اين گذار بايد بر گسل شکاف ميان اطرافيان خميني رخ دهد. يک دسته از شاگردان خميني همراه خامنه اي هستند. دسته ديگر چند سال است خصوصاً پس از جنبش سبز به دموکراسي خواهي]!![ نزديک مي شوند. در اين دسته موسوي و کروبي و خاتمي و ]...[ و بيت ]...[ هستند... در اين ديد نبايد با خميني همان معامله اي را کرد که با خامنه اي مي کنيم. خميني را بايد نقد کرد منتها بايد توجه کرد او به همراه بيتش همچون متني است که 2 قرائت هرمنوتيکي کاملاً متضاد مي شود از آن کرد... البته که دموکراسي ]از جنس انگليسي و آمريکايي[ تعريف مشخص دارد و يحتمل دموکراسي ديني بي معناست. با اين حال خميني و سخنان او در وضعيت کنوني سياست ايران، حکم متن مقدس قرآن يا انجيل را دارند. يک راه برخورد اين است که نگاه ذات گرايانه به قرآن يا انجيل داشته باشيم و بگوييم اين متون توليدکننده خشونت اند. يک راه ديگر هم اين است که همچون نوانديشان ديني به عنوان مثال آيات طرفدار جهاد و خونريزي را تاويل کنيم و مثلاً مربوط به زمان خاص نزولشان بدانيم. در يک جامعه مذهبي روش دوم جواب مي دهد. محتملاً در وضعيت خاص ايران تا اطلاع ثانوي خميني حکم متن مقدسي را دارد که بايد آن را به نفع خود تاويل کرد. يک توجيه رفتار لاک و لوترکينگ و سروش و مجتهد شبستري اين است که دين از منظر هويتي براي انسان ها مهم است و براين اساس بهتر است به جاي آن که خود را در برابر دين قرار دهيم، از نيروي آن استفاده کنيم. هکذاست داستان آقاي خميني. قرار نيست دموکراسي را با معيار سخنان هاشمي و خاتمي بسنجيم بلکه قرار است شکاف را عميق تر کنيم».
  
بالاخره هم لهجه وهم قلم سربازجو شریعت نداری روی سخن به روحانی برای اینکه وی را مجبور به  لبیک گویی و سر سپردگی خامنه ای وادارکند گفته است :   اگر به تعبير وی ، «قول  خمینی و رهبري قول سديد و قول آميخته با حکمت و اتقان و ميانه روي است» بايد اين نقشه راه را در تراز نقشه خواني جانشين خمینی  نصب العين داشت. در غير اين صورت تبديل به جريان واقفيه ياسلفي در تاريخ در جا زده و يا مسلمان اباحي تر از اسلام اردوغاني مي شويم.
تحريف شخصيت امام(ره) و انحراف از اصول مکتب ايشان به چه معناست؟ امروز مهم ترين تحريف و انحرافي که مي تواند نسبت به اين شخصيت و مکتب- به عنوان نقشه راه سعادت ملت و پيشرفت کشور - رخ دهد در کدام اصول است؟ سهم طراحي دشمنان و غفلت و فراموشي يا لغزش دوستان در اين انحراف و تحريف کدام است؟ رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر امام خميني(ره) خاطرنشان کردند «تحريف شخصيت ها براي اين است که ارکان اصلي شخصيت آن انسان بزرگ يا مجهول بماند، يا غلط معنا شود يا به صورت انحرافي و سطحي معنا شود ... امام را نبايد به عنوان يک شخصيت تاريخي محترم مورد توجه قرار داد... اگر امام را گم کنيم يا فراموش کنيم يا خداي نکرده عمداً به کنار بگذاريم، ملت ايران سيلي خواهد خورد».
    
در اين باره گفتني هايي هست.
        1-
امير مومنان در نامه 9 نهج البلاغه خطاب به معاويه از افتخارات خاندان پيامبر(ص) در عرصه مجاهدت و شهادت طلبي ياد نموده اما درباره خود سکوت مي فرمايند. «هنگامي که آتش جنگ شعله ور مي شد و مردم عقب نشيني مي کردند، پيامبر(ص) اهل بيت خود را پيش مي فرستاد و به واسطه آنان، اصحاب را از آتش شمشير و نيزه در امان مي داشت. پس عبيده پسر حارث در روز بدر، و حمزه در روز احد و جعفر در روز موته به شهادت رسيدند. و اراد مَن لو شئتُ ذُکِرتُ اسمه مثل الذي ارادوا من الشهادهًْ. و ديگري ]خود امام[ که اگر مي خواستم نامش را مي بردم که مانند آنان اراده شهادت داشت اما اجل آنان پيشي گرفت». رهبر معظم انقلاب در يادآوري اصول مکتب امام، از باب ادب و فروتني يک اصل مهم را عنوان نکردند چون مصداقاً به خود ايشان باز مي گشت و آن اصل ولايت فقيه بود. کيست که نداند اگر امروز مرام و مکتب امام خميني(ره) مصون مانده و بسط پيدا کرده از جمله به برکت امانتداري و استقامت جانشين ايشان است؟
    2-
کيست که نداند امام خميني عمر مبارک خويش را صرف ميراث گرانقدري به نام ولايت فقيه کرد و بي راه نيست اگر بگوييم پويايي و طراوت و تداوم اثرگذاري اين مکتب متوقف به برافراشتگي پرچم ولايت فقيه به عنوان عصاره و جوهره شخصيت حضرت روح الله (ره) است. امام بود که بارها با صداي رسا فرمود «دولت اسلامي اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبي بر اين مملکت وارد نخواهد شد»، «ولايت فقيه همان ولايت رسول الله است، قضيه ولايت فقيه يک چيزي نيست که مجلس خبرگان ايجاد کرده باشد»، «اگر چنانچه ولايت فقيه در کار نباشد، طاغوت است. يا خداست يا طاغوت. اگر امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است. وقتي غيرمشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است. طاغوت وقتي از بين مي رود که به امر خداي تبارک و تعالي يک کسي نصب بشود» و «نگوييد ما ولايت فقيه را قبول داريم لکن با ولايت فقيه، اسلام تباه مي شود! اين معنايش تکذيب ائمه است ، تکذيب اسلام است».
    3
- اگر «اثبات اسلام ناب محمدي(ص) در برابر اسلام آمريکايي»، «اعتماد به وعده الهي و بي اعتمادي به قدرت هاي مستکبر»، «اعتقاد به اراده و نيروي مردم و مخالفت با تمرکز دولتي»، «حمايت جدي از محرومان و مستضعفان در برابر اشرافيگري و کاخ نشيني»، «مخالفت صريح با قلدران بين المللي و مستکبران»، «استقلال کشور و رد سلطه پذيري» و «وحدت ملي و مقابله با توطئه هاي تفرقه افکن»، اصول اصلي مکتب و شخصيت امام است، طبيعتاً مهم ترين انحراف و تحريف ها نيز در همين حوزه ها مي تواند اتفاق بيفتد. اين ارکان مکتب امام خار چشم دشمن است. دشمن در عين حال که هرگز از مخاصمه علني با مکتب امام دريغ نکرده اما يک واقعيت را به خوبي دريافته و آن اينکه امام و مرام او محبوب ملت ايران است. بنابراين پاي نقشه دوم به ميان مي آيد و آن تحريف مکتب امام است به نحوي که از دل اين سناريو، حسن ظن و مماشات با جبهه استکبار، احساس ناتواني در برابر قدرت ها، بي اعتمادي به وعده هاي الهي و ايستادگي مردم، اسلام التقاطي، خود کوچک پنداري و تخطئه ضرورت استقلال کشور و بازي در زمين تفرقه افکنان بيرون بيايد. آلودگي به اشرافيگري و تجمل و غفلت از مستضعفان مي تواند به احساس ضعف مسئولان در اين عرصه ها و تن دادن به سکولاريسم نظري - پس از سکولاريسم عملي و جدا کردن دين و سياست در عمل- کمک کند. جدا افتادن از مکتب امام و لغزيدن در دامان اسلام آمريکايي، حکايت فتنه زدگي است چندان که امير مومنان(ع) فرمود «همانا شروع فتنه ها، هواهايي است که پيروي مي شود و بدعت هايي که مي آورند». ابتدا لغزش هايي در عمل پديد مي آيد و سپس براي توجيه زاويه گرفتن ها، بيراهه به عنوان راه معرفي مي شود! بخشي از تحريف خواسته يا ناخواسته مکتب امام به اين خطاهاي تبديل به خط شده برمي گردد. در حقيقت نقشه و پروژه دشمن براي تحريف هنگامي موثر واقع مي شود که فرآيند (پروسه) آلودگي برخي خواص و صحابي به فتنه پديد آمده باشد. اگر برخي صحابه پيامبر اعظم(ص) با قبيل ابوسفيان و معاويه هم افق نمي شدند، اسلام اموي و ابوسفياني نمي توانست امير مومنان را به مظلوميت بکشاند. اگر برخي همراهان انقلاب و امام(ره) در نقشه و زمين دشمن بازي نمي کردند، آمريکا و انگليس آن شبيخون بزرگ را در جنگ نيابتي سال 88 وارد نمي کردند و درست به همين دليل، فتنه خط قرمز نظام شد.
    4- تشيع لندني، عقبه اسلام آمريکايي و التقاطي است. بي علت نيست که وقتي فتنه 88 سر برآورد، اتاق فکر آن در لندن با حضور 5 روشنفکر التقاطي اعلام موجوديت کرد. اين حلقه (شامل کديور و سروش و عبدالعلي بازرگان و...) طيفي از بقاياي نهضت آزادي، باند مهدي هاشمي در قم، افراطيون کارگزاران و مشارکت و حلقه کيان) را دور هم جمع کرده بود. سايت حلقه لندن 5 خرداد 1392 در يادداشتي قابل تامل خواستار تحريف شخصيت امام خميني و مصادره به مطلوب آن براي انتقام گيري از امام و رهبري مي شود. عنوان مقاله «آيت الله خميني در برابر آيت الله خميني»! است و نويسنده راز اين تحريف را در محبوبيت شخصيت امام مي داند. «ما محتاج نظريه اي مناسب براي گذار هستيم. اين گذار بايد بر گسل شکاف ميان اطرافيان آيت الله خميني رخ دهد. يک دسته از شاگردان آيت الله خميني همراه آقاي خامنه اي هستند. دسته ديگر چند سال است خصوصاً پس از جنبش سبز به دموکراسي خواهي]!![ نزديک مي شوند. در اين دسته موسوي و کروبي و خاتمي و ]...[ و بيت ]...[ هستند... در اين ديد نبايد با آيت الله خميني همان معامله اي را کرد که با آقاي خامنه اي مي کنيم. آقاي خميني را بايد نقد کرد منتها بايد توجه کرد او به همراه بيتش همچون متني است که 2 قرائت هرمنوتيکي کاملاً متضاد مي شود از آن کرد... البته که دموکراسي ]از جنس انگليسي و آمريکايي[ تعريف مشخص دارد و يحتمل دموکراسي ديني بي معناست. با اين حال آقاي خميني و سخنان او در وضعيت کنوني سياست ايران، حکم متن مقدس قرآن يا انجيل را دارند. يک راه برخورد اين است که نگاه ذات گرايانه به قرآن يا انجيل داشته باشيم و بگوييم اين متون توليدکننده خشونت اند. يک راه ديگر هم اين است که همچون نوانديشان ديني به عنوان مثال آيات طرفدار جهاد و خونريزي را تاويل کنيم و مثلاً مربوط به زمان خاص نزولشان بدانيم. در يک جامعه مذهبي روش دوم جواب مي دهد. محتملاً در وضعيت خاص ايران تا اطلاع ثانوي آيت الله خميني حکم متن مقدسي را دارد که بايد آن را به نفع خود تاويل کرد. يک توجيه رفتار لاک و لوترکينگ و سروش و مجتهد شبستري اين است که دين از منظر هويتي براي انسان ها مهم است و براين اساس بهتر است به جاي آن که خود را در برابر دين قرار دهيم، از نيروي آن استفاده کنيم. هکذاست داستان آقاي خميني. قرار نيست دموکراسي را با معيار سخنان هاشمي و خاتمي بسنجيم بلکه قرار است شکاف را عميق تر کنيم».
    5-
مکتب امام، تمسک به عروهًْ الوثقاي الهي را توامان در «يومن بالله» و «يکفر بالطاغوت» مي داند. در مکتب امام که تبيين روزگار بر مبناي اسلام ناب محمدي(ص) است نمي توان مومن به خداوند بود اما کافر و بي اعتماد به شيطان بزرگ نبود. اين خط اصلي تمايز ميان اسلام ناب و اسلام آمريکايي است و بزرگ ترين تحريف يا انحراف مي تواند در همين حوزه «اشداء علي الکفار» و «اعزهًْ علي الکافرين» پديد آيد. تصور اينکه به واسطه نرمش با شيطان بزرگ مي توان با او بست و مشکلات را حل کرد، معارض خط امام و اسلام ناب است. امام سوم اسفند 67 با اشاره به گستاخي غرب در ماجراي سلمان رشدي تصريح مي کند «آنان که بر اين باورند که بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديد نظر نماييم و... معتقدند شعارهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواي کشور شده و اگر ما واقع گرايانه عمل کنيم آنان با ما برخورد متقابل انساني مي کنند، اين يک نمونه است که خدا مي خواست دنياي تفرعن و استکبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينه اش با اسلام بر ملاسازد تا ما از ساده انديشي به درآييم و همه چيز را به حساب اشتباه و سوء مديريت و بي تجربگي نگذاريم و با تمام وجود درک کنيم که مسئله، اشتباه ما نيست بلکه تعهد جهانخواران به نابودي اسلام است...».
    
امام هرگز معتقد نبود بهشت و جهنم ما و مشکل و اشتغال و صنعت و حتي آب خوردن و محيط زيست ما متوقف به برداشتن تحريم هاست و تا آن روز بايد رو به قبله نشست (و به راستي با چنان ادبياتي سخن گفتن که اين روزها مرسوم شده، دشمن اهل مدارا مي گردد يا گستاخ تر مي شود!؟) امام مي فرمود «من اعتقادم اين است که اگر ما در محاصره اقتصادي يک ده پانزده سال واقع بشويم، شخصيت خودمان را پيدا مي کنيم يعني مغزهاي راکد به فعاليت مي افتند. اين طبيعي است که اگر يک نفر آدم يک جايي نشسته و همه چيز او را مي آورند تقديمش مي کنند، اين فکرش کار نمي افتد، حتي کاسب هم نمي تواند بشود. اگر يک آدمي بود که اول صبح چايش را و نانش را بياورند، ظهر و شب هم همين طور، اين نمي تواند ديگر هيچ کاري بکند، يک مرد فلجي مي شود... آن روزي که ملت فهميد اگر جديت نکنيم براي کشاورزي مان، صنعت نفت مان، کارخانه هاي خودمان، از بين خواهيم رفت و وقتي اين احساس پيدا شد که مي بايد خودم تهيه کنم ديگران به من نمي دهند، مغزها به راه مي افتد و متخصص پيدا مي شود در هر رشته اي... اين ابتکارات از برکات محاصره اقتصادي بود... اين محاصره، اقتصادي را که خيلي ها از آن مي ترسند من يک هديه اي مي دانم براي کشور... مغزهاي اروپايي با مغزهاي ايراني فرقي ندارند... ماها را اين طوري تربيت کردند. ما را يک موجود مهملي بار آوردند. خب تا کي ما بايد اين را تحمل کنيم که ما يک موجودات مهملي هستيم و بايد از ارباب ها پيش ما برسد... عمده اين است که باور کنيم خودمان را».
    اگر به تعبير رئيس جمهور محترم، «قول امام و رهبري قول سديد و قول آميخته با حکمت و اتقان و ميانه روي است» بايد اين نقشه راه را در تراز نقشه خواني جانشين امام نصب العين داشت. در غير اين صورت تبديل به جريان واقفيه ياسلفي در تاريخ در جا زده و يا مسلمان اباحي تر از اسلام اردوغاني مي شويم. محمد ايماني