حس مادرانه مرا به عمق آب كشاند!


بانوي فداكار در شهرستان چايپاره استان آذربايجان غربي كودك چهار ساله را از مرگ نجات داد.
 
به گزارش جوان، الهام شاپوري كه 27 ساله است و پسري پنج‌‌ساله دارد، مي‌گويد: چند روز قبل در حال عبور از كنار نهر آب در شهرستان قره‌ضياءالدين بودم كه متوجه شدم كودكي در حال غرق شدن است و شاهدان در حال تماس با امدادگران هستند. وقتي خودم را كنار رودخانه رساندم كودك را در حال مرگ ديدم، به همين خاطر خودم را به آب انداختم و توانستم او را از مرگ نجات دهم. ‌ با  اين زن فداكار  به گفت‌وگو نشسته‌ايم.
 
شما در مسير محل كارتان با صحنه غرق شدن كودكي چهار ساله رو به رو شديد و تصميم به نجات آن كودك گرفتيد.
روز حادثه همراه پسر خردسالم كه عليسان نام دارد از خانه خارج شدم تا به بازار بروم. در راه بازار زنان، كودكان و مردان نگراني را ديدم كه وحشت زده به نهر آب نگاه مي كردند. كاملاً مشخص بود كه اتفاق بدي افتاده است. يكي مي‌گفت: ولش كنيد، مرده است. زني داد مي‌زد كه اورژانس را خبر كنيد و مردي ديگر را ديدم كه با عصبانيت مي‌گفت يك نفر برود و او را نجات دهد، اما مرداني كه آنجا بودند مي‌گفتند حاضر به اين كار نيستند و از عمق آب مي‌ترسند. احساس كردم كسي داخل آب سقوط كرده است. وقتي متوجه شدم كودكي داخل آب افتاده دست پسربچه‌ام را رها كردم و به طرف نهر دويدم.
 
در اين زمان واكنش پسرتان چه بود، عليسان چه كار مي‌كرد؟ 
در حالي كه به سمت نهر مي‌دويدم عليسان، گريه و به من التماس مي‌كرد او را تنها نگذارم.
 
پس از اينكه نزديك نهر شديد، اولين كاري كه به ذهنتان رسيد چه بود؟ از پريدن داخل آب نترسيديد؟
اصلاً نمي‌ترسيدم، به محض اينكه به نهر رسيدم، اميرحسين كوچولو را ديدم كه درون آب در حال جان دادن است به خدا توكل كردم و با همان چادري كه بر سر داشتم دل به آب زدم.
 
نهر عميق بود؟ فكر نمي‌كرديد جان خودتان در خطر بيفتد؟
نهر عمق زيادي داشت. پس از اينكه خودم را به آب زدم داشتم خفه مي‌شدم تا اينكه بالاخره به هر زحمتي كه بود اميرحسين كوچولو را در آغوش گرفتم و جسم نيمه‌جانش را به بيرون نهر آوردم.

مگر آنجا هيچ مردي نبود كه شما به ناچار دست به اين كار ارزشمند زديد؟
مردان زيادي آنجا بودند اما هيچ كدام جرئت نمي‌كردند داخل آب بپرند. تمامي افراد حاضر در صحنه ترسيده بودند.

چه حسي شما را به درون آب كشاند؟
يك حس مادرانه. احساس كردم بچه خودم در آب افتاده است و اين كار را براي نجات فرزند خودم انجام مي‌دهم.

پس از اينكه كودك را از آب بيرون آورديد اورژانس و نيروهاي امدادي حضور يافتند؟ والدين اميرحسين كجا بودند؟
من پس از اينكه او را بيرون آوردم به او تنفس مصنوعي دادم، اميرحسين هرچه آب خورده بود از حلقش بيرون ريخت.

 
بعد كه تنفسش به جريان افتاد، پدر و مادر اميرحسين به همراه خاله او سر رسيدند و با ديدن صحنه شوكه شدند و مدام خدا را شكر مي‌كردند كه فرزندشان غرق نشده و فوت نكرده است. اميرحسين را به خانواده‌اش تحويل دادم و بعد از آن اورژانس سر رسيد و پدر و مادر اميرحسين او را به بيمارستان امام خميني شهرستان چايپاره منتقل كردند. همچنان پيگير حالش بودم كه همان روز هم شنيدم كه دكتر گفته بود كه اگر اين بچه چند دقيقه ديگر در آب مي‌ماند به دليل اينكه گلويش پر از لجن است خفه مي‌شد.

امروز اميرحسين نجات يافته و صحيح و سالم به زندگي كودكانه‌اش ادامه مي‌دهد، شما چه حسي در اين باره داريد؟
فقط خداوند متعال را شكر مي‌كنم و از صميم قلب خوشحالم.

بعد از اينكه اميرحسين صحيح و سالم به خانه برگشت خانواده‌اش از شما تشكر كردند؟
آنها براي تشكر به منزل من آمدند.

چه احساسي نسبت به شما داشتند؟ چه حرف‌هايي بر زبان مي‌آورند؟
آنها در حالي كه گريه مي‌كردند مي‌گفتند ما يك بچه بيشتر نداريم. زندگي فرزندمان را مديونت هستيم و در قبال نجات فرزندمان حاضريم تمام هستي‌مان را به تو بدهيم. چون تلفن همراه من در آب افتاده بود آنها حتي مي‌خواستند يك تلفن همراه براي من تهيه كنند. اما من قبول نكردم.

اميرحسين را هم آورده بودند؟
نه. مادر اميرحسين مي‌گفت: بچه‌ام از روز حادثه به بعد ترسيده است و آب و غذا نمي‌خورد و فقط مي‌گويد من را عمه نجات داد (اميرحسين من را عمه خطاب مي‌كند). برويد و از عمه‌ام تشكر كنيد.

شنيده‌ايم كه در فرمانداري شهرستان از شما تقدير شده است. اين مسئله حقيقت دارد؟
بله، من از سوي شوراي شهر و منابع طبيعي استان آذربايجان‌غربي در فرمانداري شهرستان چايپاره مورد تقدير قرار گرفتم