وحشت مدعيان اصلاحات از پيام مقاومت کشته شدگان جنگ

اوین نامه ی کیهان 30 خرداد-94
گزارش خبري تحليلي  اوین نامه ی كيهان 
وحشت مدعيان اصلاحات از پيام مقاومت  کشته شدگان جنگ
سربازجوپاسدار اطلاعاتی- امنیتی بولتن نویس سابق پاسداران حسین شریعت نداری که به دلیل اطلاعاتی بودن وقیافه داغان وخرمندرندبودنش به جبهه ی جنگ خانمانسوز 8 ساله ی ا یران وعراق نرفته بود برای همین قِسِردررفت و زنده مانده است . اکنون آنگونه  نماینده ی وعلمدار استخوان های پوسیده  ی کشته شدگان 30 سال پیش شده  ونعره جنگ افروزی زده و ازموضع طلبکاری علیه ی مدعیان اصلاخ طلب طلبکاری کرده است که گویی همراه این استخوان های پوسیده ی 30 سال پیش بوده است .ولی با عمل انتحاری مدل اوین نامه ی کیهان توانسته بود جان سالم به در برد تا درشرایط کنونی قادر باشد پیام شان را باراه ا نداختن جنگ روانی تبلیغاتی علیه ی رقیب مدعی اصلاح طلب منتقل کند . یعنی اهداف پاسداران را به پیش ببرد که همان مخالفت با تیم مذاکره کننده ی  هسته ای دولت روحانی است.

مثل کوير تشنه باران در قلب تابستان داغ و سوزان، تهران مدتها در انتظار قدوم شهيدان بود و سرانجام پس از مدتها، مردم تهران نگين زيباي 270 شهيد سرافراز و عزت آفرين را در حلقه اشک وآه خود گرفتند و با شکوه ترين صحنه هاي عاشقي را با آنها رقم زدند. روز سه شنبه، از هر طيف و گروهي در مراسم تشييع شهدا حضور داشت. نسل سومي و چهارمي ها بودند، رزمنده ها و جانبازها هم بودند، زن هاي جوان و مادران شهدا، پدران قد خميده و سربلند و...خلاصه همه و همه آمده بودند. شهدا بار ديگر مظهر انسجام و اقتدار ملي شده بودند و بارديگر آمده بودند تا اندوه ها و بغض ها و خستگي هاي مردم را يکجا با عطر بهشتي خود از جامعه بزدايند و نشاط و ايمان را دوباره به ما برگردانند. آمده بودند تا غبار ترديد و تشکيک را از دل ها پاک کنند. اين را از چشمان باراني زن جواني که غريبانه مويه مي کرد مي شد فهميد، از صورت داغ و سرخ شده نوجوان نسل چهارمي که زير آفتاب داغ ،ساعت ها ايستاده بود تا بدرقه گر مسافران بهشت باشد، از دست لرزان مادري که پس از سي سال عکس جوان رعناي شهيدش را دردست گرفته بود و خميده قد و استوار قامت پشت سر تابوت شهدا مويه مي کرد. از همه صحنه هاي آن روز به ياد ماندني،اين موضوع کاملاپيدا بود
        
خفاشاني که نور حقيقت را بر نمي تابند!
    اين همه زيبايي اما براي برخي تلخ و غيرقابل تحمل بود! شايد باور اين جمله سخت باشد و کسي تصور نکند که عده اي در ايران و در زير سايه شهيدان در امنيت و آرامش زندگي بکنند، اما از اتحاد مردم زير تابوت هاي گلرنگ شهدا ناراحت باشند! اما بودند! از چند روز قبل از تشييع شهدا، جرياني که خود را به دروغ نماينده مردم قلمداد مي کند مي کوشيد مراسم تشييع شهيدان را به ميتينگ حمايت از دولت تبديل کند! آنها پوستري طراحي کردند و در آن از به اصطلاح همفکرانشان خواستند روز سه شنبه با بازو بند مشکي و مچ بند «بنفش » در مراسم حاضر شوند! عده اي از همان ها نامه اي به رئيس جمهور نوشتند و در فضاي مجازي منتشر کردند و بعد از کلي آسمان وريسمان بافتن، از رئيس جمهور محترم خواستند «لااقل يک روز، روز تشييع پيکر قهرمان هايمان، نگذاريد بلندگوهاي بزرگ در دست؛ آنها(!) باقي بماند. ما به تدبير شما هنوز اميدواريم»! کاملامعلوم بود که آنها در فکر اردو کشي خياباني هستند و اصلابرايشان مهم نيست که مراسم وداع با شهيدان که مايه وحدت ملي و تجديد ميثاق با آرمان هاست، نبايد وسيله قدرت طلبي عده اي خاص بشود. 

        
طنين پيام شهيدان در قلب مردم
    روز سه شنبه اما اتفاق ديگري افتاد! مردم از همه قشر و رنگ و قبيله اي آمدند. کسي از بغل دستي اش نپرسيد حامي دولتي يا مخالف دولت! نپرسيد در انتخابات به چه کسي راي دادي و نسبتت با دولت چيست! کسي با دست بند بنفش ديده نمي شد! کسي با هيچ نشان و شمايل و حمايلي نبود جز يک نشان و آن عشق و ارادت به شهيدان و سالار و مقتدايشان سيد الشهدا (ع) مردم شعاري در حمايت از دولت نمي دادند! شعاري در مخالفت هم نمي دادند! اصلابرايشان اين چيز ها مهم نبود، براي آنها مهمان ها – که در اصل صاحبخانه و صاحبان اصلي انقلابند - مهم بودند. مردم همه هوش و حواسشان به آنها بود. هم آنها که هرگز با هيچ شهيدي هم نفس نبودند و سالها بعد از آنها متولد شده بودند و هم آنها که سالها در کنارهم، در يک ميدان و يک سنگر جنگيده بودند، همه در لحظات بدرقه آنها، تنها و تنها به يک چيز مي انديشيدند و يک صدا يک چيز مي گفتند، همان حرف و سخني که شهدا به پيروي از مقتدايشان گفته بودند؛ «هيهات مناالذله»! در وصيت بيش از 95 درصد شهدا بر اطاعت محض از ولي فقيه تاکيد شده و در وصيت بيش از نود درصد آنها بر لزوم ايستادگي در برابر آمريکا تا پاي جان تاکيد شده بود. تاکيدي که شهدا در عمل هم به آن وفادار ماندند وجان در راهش نهادند. مردم هم با تاسي به دستور و خواست شهدا، فرياد اطاعت از رهبري و « واي اگر خامنه اي حکم جهادم دهد...» و «مرگ بر آمريکا» سر داده بودند.

        
پنجه بر رخ آفتاب!
    اما هنوز مردم در راه «معراج شهدا » بودند، که آنها که هيچ نسبتي با شهيدان ندارند و شهيدان «لال» را به شهيدان «پيام آور» و شهيدان «مرده» را به شهيدان «زنده» ترجيح مي دهند، شروع به نفرت پراکني و عقده گشايي کردند کينه ها و بغض هايشان دوباره سر باز کرد و تعفنش در همه جا پراکنده شد! گفتند و نوشتند که؛ تشييع شهدا ميتينگ سياسي بود! اصلاتشييع نبود! چرا مرگ بر آمريکا مي گفتند! چرا شهدا را مصادره کردند و.....! آنها نوشتند شهدا رنگ نداشتند! يعني شهداي گمنام «رگ» هم نداشتند!!؟ نوشتند فقط براي خداحافظي آمديم! و يادشان رفت که آنها و بزرگ تر از آنها هم در سايه و حفاظ شهدا زنده اند نه برعکس! فلان معاون رئيس جمهور بعد از چند هفته از آمدن شهيدان گمنام، تازه يادش آمد که بايد در شبکه اجتماعي يادي از آنها بکند و براي آنها دل بسوزاند! او نوشت: «امشب عجيب ذهنم درگير اين موضوع شده و مدام با خودم کلنجار مي روم که اي کاش شهدا توسط عده اي مصادره به مطلوب نمي شدند! در هيچ جاي دنيا با اين سرمايه ها چنين نمي کنند(؟!) امشب (سه شنبه) بارها از خودم سوال کردم آيا شهدا و خانواده هايشان راضي هستند که دستمايه تسويه حساب هاي سياسي و بازي با منافع ملي باشند. اي کاش عده اي حداقل با تشييع اين پيکرهاي مطهر کاسبي نمي کردند(!)» و نگفت چرا از هيهات منا الذله گفتن مردم لرزه بر اندامش افتاده و احساس مي کند دنيايش به خطر افتاده است!؟ فلان آقاي وزير به جاي همراهي با موج مردم، سرخورده از به بار ننشستن آمال سياسي و حزبي اش در تشييع شهدا نوشت: «ديروز (سه شنبه) اما يک بار ديگر شاهد بودم، بسياري از آنها که شعار دفاع از شهيدان سر مي دهند تا چه حد با اهداف و عقايد شهدا بيگانه اند و آرزو کردم اينان باور کنند برگزاري ميتينگ سياسي در سايه نام بلند پاک ترين فرزندان اين مرز و بوم، نه گام زدن در صراط مستقيم که پيمودن راه نفاق و خيانت به آمال شهيدان اين مظلومان هميشه تاريخ است.» و نگفت که چرا فکر مي کند مرگ بر آمريکا خيانت به آرمان شهيدان است! روابط عمومي فلان قوه در بيانيه عجيبي که معلوم نيست ترجمان فکر و انديشه کدام انسان مسئول و آزاده آن دستگاه است، آن همه زيبايي را نديد و چشمانش را بر روي حقيقت بست و صرفا به جانبداري موهوم از اين و آن پرداخت و دغدغه هاي انتخاباتي عده اي را به پيام شهدا ترجيح داد! فراموش کرد که رهبر عزيز انقلاب درباره آن مراسم تاريخي چه گفته و نگران شد که مبادا «هيهات منا الذله » مردم، دامن آنها را بگيرد! فلان مدعي عقل و درايت که در کارنامه اش دفاع از رضاخان و سينه چاکي براي آمريکا و اسرائيل ثبت و ضبط است، عصباني از حضور ميليوني مردم، عقده فرو خفته اش را بروز داد که اي کاش حاميان ما ! هم فرصت اردو کشي خياباني داشتند و بعد شرافت مجهولش را گرو گذاشت که آشوبي نمي شود و شيشه اي نمي شکند! فراموش کرد که تشييع شهدا بوده نه اردو کشي خياباني و مسابقه توحش با جانيان فتنه 88! نفهميد که از همه طيف و قشري با هر وضع ظاهري و با هر سليقه سياسي به اين پويش عظيم ملي آمده بودند. نفهميد چون نيامده بود. چون مثل خيلي هاي ديگر از جنس خودش هيچ نزديکي و پيوندي بين خودش و مردم آن روز و شهيداني که بر سر دست مردم مي رفتند نمي ديد که اگر مي د يدند، مي آمدند. فراموش کرد که همان ها که او امروز شرافتش! را براي صحت عمل آنها گرو مي گذارد، در فتنه 88 ده ها تن را کشتند و شهرآشوبي به پا کردند به طمع خام سرنگوني نظام! و البته تيرشان به سنگ خورد و از مردم تودهني خوردند. روزنامه هايشان جيغ بنفش کشيدند. براي صف بندي خيالي و کودکانه به بيانيه سازي روي آوردند کوشيدند خانواده شهدا را در مقابل مردم قرار دهند! اما کوتاه زماني بعد که فرزندان و بازماندگان شهدا امضاهايشان را تکذيب کردند، دروغشان مثل بارها و بارهاي قبل ثابت شد و به حفره هايشان خزيدند. در نهايت و در اقدامي انتحاري، طرحي توهين آميز از شهيدان به سبک نقاشي هاي اومانيستي و پوچ گراي اروپاي بي خدا در توصيف شهيداني که جان در راه دوست گذاشتند، منتشر کردند تا بغض خود را به تمامي نشان داده باشند! اين حرف ها و خيلي حرف ها و عقده گشايي هاي ديگر نشان داد آنها چه نگاهي به شهيدان دارند و چه انتظاري از مراسم آنها دارند و در يک کلام شهدا را براي چه مي خواهند! و اکنون که انتظار و سوداي خامشان محقق نشده، نشسته اند به غر زدن و طعنه زدن به مردم و عاشقان شهدا!

    
    
آبي گوارا بر آتش دل هاي سوخته
    اما نفرت افکني کينه جويان و پيروان بي بي سي و اربابانشان، با يک سروش غيبي و يک نواي قدسي، خنثي شد و دل دريايي اما سوخته و غمگين مردمي که خسته و گرمازده از تشييع پيکر عزيزانشان برگشته بودند، با نسيم روحبخش پيام مراد و مقتداي عاشقان آرام گرفت. رهبر عزيز انقلاب با پيام خود، دل هاي داغدار و آتشفشان شده از فراغ شهيدان را تسلي بخشيد و به سبک زيارات ماثور از ائمه هدي (س) به شهيدان سرافرازمان سلام کرد، از آمدنشان «در لحظات حساس» شکر گزاري و از مردم به خاطر حضور زيبا و ارادتمندانه اشان، قدرداني کرد و وقتي نوشت: «حضور پر مضمون امروز شما در تشييع اين دردانه هاي به ميهن بازگشته، يکي از به يادماندني ترين حوادث انقلاب است؛ رحمت خدا بر شما» نشان داد که مردم راه را به درستي رفتند. 

       
چرا از هيهات مناالذله به وحشت افتاده ايد!؟
    اما بايد پرسيد آن روز به جز آرمان شهدا، به جز حرف دل شهدا، کسي چيز ديگري هم گفت؟ به جز مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل، به جز يا حسين و به جز هيهات مناالذله، حرف ديگري هم در ميان بود!؟ اگر مي گوييد جز اينها بود، يا نبوديد يا به سادگي و بي پروا از حرمت شهيدان دروغ مي گوييد! بايد پرسيد شما چه کرده ايد و چگونه زندگي مي کنيد که مي ترسيد آرمان شهيدان بيان شود!؟چرا مدعي هستيد با فرياد مرگ بر آمريکا، شهدا مصادره شدند!؟ يعني احتمال مي دهيد شهدا به اين شعار راضي نبودند!؟ احتمال مي دهيد که در بين 270 سينه سرخ مهاجر، شهيداني بوده اند که فريادشان «درود بر آمريکا» بوده است!!؟ اگر زلف شما به آمريکا گره نخورده، چرا بايد از فرياد مرگ بر آمريکاي مردم آزرده شويد!؟ چرا وقتي گفته مي شود: «نه سازش نه تسليم نبرد با آمريکا» مي گوييد اين سخن، تبديل تشييع جنازه به ميتينگ سياسي عليه دولت و مصادره و بهره برداري از شهيدان است!؟ مگر خداي نخواسته دولت در صدد تسليم در برابر آمريکاست که اين سخن عليه او به حساب آيد!؟ مگر شهيدان حرفشان همين نبوده!؟ آيا آنها در صدد تسليم و سازش در برابر آمريکا بودند!؟ آيا معتقديد آنها هم آمريکا را «کدخدا» مي دانستند!؟ مي دانيم و مي دانيد که چنين نيست و آنچه در قاموس شهدا راه نداشت، تسليم و ذلت و سازش کاري بود. به نظر مي آيد با همه ادعاهايتان، ذره اي شهيدان را نشناخته ايد و ساعتي با آنها هم نفس نبوديد، حتي به فرمايش امام هم عمل نکرديد و وصيت نامه آنها را نخوانديد وگرنه از فرياد هيهات مناالذله مردم اين گونه به وحشت نمي افتاديد! از اين فرياد به وحشت افتاده ايد چون سال هاست راهتان از راه آنها جداشده و سال هاست کاري مي کنيد که خلاف پيام و آرمان شهيدان است و براي همين است که مي ترسيد مردم از شما عمل به «پيام »آنها را بخواهند! مي ترسيد در جامعه مطرح شود شهدا «پيامي آورده اند» و نسل سوم و چهارم از شما بپرسند پيامشان چيست و مخاطبش کيست، با که مبارزه مي کردند براي چه آرماني جان دادند، امروز آن آرمان ها چه حالي دارند و... ؟! مي ترسيد که به دستور امام راحل، تشييع فرزندان ملت ميتينگ سياسي در محاکمه آمريکا و اذنابش شود! آرزو داشتيد مي توانستيد تاريخ را اين گونه تحريف کنيد که غواصان ما نه در جنگ با آمريکا و جيره خوارانش،که در جريان «مسابقات واترپلو المپيک» از دنيا رفته اند! نه با آمريکا دشمني داشته اند و نه عليه هيچ ظالمي حرفي زده اند! انسان هاي خنثي و گل و بلبلي بودند که با هيچ ظالم و کافري مرز بندي نداشتند! و چون اين سوداي خام را با فرياد هيهات مناالذله مردم به گور خواهيد برد، با مردم و شهيدانشان بد دهني مي کنيد!

    به هر حال سه شنبه در تاريخ ايران و در حافظه ما به روشنايي آفتاب ذخيره شد. معيار ما براي اين سخن، پيام رهبر عزيز تر از جانمان است که شهدا را ناجي ملت در لحظه هاي حساس معرفي کردند و از ملت به خاطر قدرشناسي از آنها تقدير کردند. لبخند رضايت او به اخم همه دنيا مي ارزد. آنها که آرزو داشتند تشييع فرزندان راستين و نستوه ملت را به اميال حقير خود و ميتينگ ها و جنبش هاي کودکانه اي همچون «فلاني تنها نيست» گره بزنند و براي آن پوستر و دعوتنامه طراحي کردند تيرشان به سنگ خورد و خواهد خورد و هم از اين روست که خشمگين و عصبي پنجه بر ديوار مي کشند و صدايشان را به سرشان انداخته اند و در مصاحبه با اين و آن و در فضاي مجازي، هرچه دلشان مي خواهد به ملت مي گويند.

    ملت الگوي خود را امام راحل عظيم الشان مي داند که سال ها قبل درس آن را به مردم داده است: «عزاداري براي شهيدي که همه چيز را در راه اسلام داده، يک مسئله سياسي است. يک مسئله اي است که در پيشبرد انقلاب اثر به سزا دارد»

    حال بايد از آنها که مي خواهند شهيدان «مرده» باشند و قبول نکنند که «پيامي آورده اند» پرسيد با اين سخن امام چه مي کنيد!؟ شهيد زنده است و پيام دارد و تلاش شما براي خاموش کردن صداي شهيدان هرگز به جايي نمي رسد چرا که اين وعده الهي است: «يريدون ليطفووانور الله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون. مي خواهند نور خدا را به دهانهايشان خاموش کنند ولي خدا کامل کننده نورخويش است، اگرچه کافران را ناخوش آيد»