قتل شوهر به خاطر سرگرمی! 20 خرداد -94
اعتماد کردن بی دلیل بهر سلامی و
ایمیل بازی وچت کردن در فضای اختناقی ساخته و پرداخته ی رژیم و ارونه ی ولایت فقیه
می تواند عواقب بسیار خطرناک همراه با پشیمانی غیر قابل جبران در برداشته باشد
.داستان را دنبال کنید تا بهتربدانید چه اتفاق شومی به وقوع پیوسته است؟
زن 32 سالهای که به خاطر برقراری یک ارتباط
اینترنتی، همسر خودرا به قتل رسانده بود، هنگام بازسازی صحنه قتل گفت: هیچ گاه فکر
نمیکردم با پاسخ دادن به یک ایمیل ناشناس، این گونه زندگیام در معرض تاراج قرار
گیرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس فتا، این زن 32 ساله در خصوص ارتکاب این قتل گفت: چند ماه قبل زمانی که داشتم ایمیلم را چک میکردم با یک آدرس ناشناس ایمیلی با عنوان «سلام» برایم فرستاده شد. تردید داشتم که به آن پیام پاسخ بدهم یا نه؟! در همین افکار سیر میکردم که به خاطر یک کنجکاوی ساده تصمیم گرفتم فرستنده پیام را سر کار بگذارم به همین دلیل در پاسخ او پیامی با این مضمون «علیک سلام خوب که چی، کاری داشتی !» برایش فرستادم.
وی ادامه داد: اما همین پاسخ کوتاه به آتشی تبدیل شد که شعلههای آن تمام زندگیام را سوزاند. ارتباط پیامکی من و آن فرد که خود را «افشین» معرفی کرده بود این گونه آغاز شد و مدتی ادامه یافت من هم که فکر میکردم طرف مقابلم شخص سادهلوحی است و برای سرگرمی بد نیست او را سر کار بگذارم مدام به پیامهایش پاسخ میدادم.
این زن 32 ساله در حالی که بیصدا گریه میکرد، گفت: دیگر به پیامهای شبانه او عادت کرده بودم این ارتباط تا آن جا پیش رفت که جملات مبتذل و مستهجن برای یکدیگر ارسال میکردیم تا این که او از من درخواست ملاقات کرد، به همین خاطر سر قرار با او رفتم اما وقتی چشمم به جوانی که سرقرار آمده بود، افتاد تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهام؛ او هیچ کسی غیر از همسرم رضا نبود.
وی اضافه کرد: رضا در حالیکه در خیابان داد میزد که تو لیاقت زندگی نداری قسم خورد که آبروی من را میبرد و من را طلاق میدهد؛ انگار خودش در این ارتباط بیگناه است؛ اصلا رضا چرا میخواست اینجوری عشق من را نسبت به خودش بسنجد. دیگر نمیدانستم چه کار کنم یک ماه زندگیم کتک، اشک و آه شده بود، فضای خانه برایم غیر قابل تحمل بود تا بالاخره آن شب شیطانی آمد طبق نقشهای که داشتم رضا در حالیکه در طبقه بالا در حال استراحت بود، آبمیوه را برای او بردم؛ شوهرم در حالیکه از سرنوشت شومی که در انتظارش بود، بیخبر بود آن را یک نفس نوشید، چند دقیقه بعد پلکهایش سنگین شد و به خواب رفت.
وی افزود: حالا نوبت اجرای مرحله بعدی نقشهام بود با تمام توان برای رهایی از تهمتها و حرفهای رضا، دستان لرزانم را بر گلویش فشار دادم و همان شب جنازه او را به اطراف شهر برده و در آنجا رها کردیم. ابتدا باورش برایم سخت بود که به شوهرم خیانت کرده و او را کشتهام. اما دیگر همه چیز تمام شده بود. فکر میکردم نقشهام حساب شده است و هیچ وقت هیچ کس از راز زندگیم با خبر نمیشود! حالا نمیدانم با ننگ خیانت، قتل و رسوایی چه کنم. ای کاش همه آن چیزی که اتفاق افتاده فقط یک خواب بود.
براساس این گزارش، صدای مامور زندان سکوت مطلقی که بین من و آن زن بود را شکست، وقتی طناب زردرنگ اعدام دور گردنش بسته شد، آخرین سکانس پایان زندگی آن زن رقم خورد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس فتا، این زن 32 ساله در خصوص ارتکاب این قتل گفت: چند ماه قبل زمانی که داشتم ایمیلم را چک میکردم با یک آدرس ناشناس ایمیلی با عنوان «سلام» برایم فرستاده شد. تردید داشتم که به آن پیام پاسخ بدهم یا نه؟! در همین افکار سیر میکردم که به خاطر یک کنجکاوی ساده تصمیم گرفتم فرستنده پیام را سر کار بگذارم به همین دلیل در پاسخ او پیامی با این مضمون «علیک سلام خوب که چی، کاری داشتی !» برایش فرستادم.
وی ادامه داد: اما همین پاسخ کوتاه به آتشی تبدیل شد که شعلههای آن تمام زندگیام را سوزاند. ارتباط پیامکی من و آن فرد که خود را «افشین» معرفی کرده بود این گونه آغاز شد و مدتی ادامه یافت من هم که فکر میکردم طرف مقابلم شخص سادهلوحی است و برای سرگرمی بد نیست او را سر کار بگذارم مدام به پیامهایش پاسخ میدادم.
این زن 32 ساله در حالی که بیصدا گریه میکرد، گفت: دیگر به پیامهای شبانه او عادت کرده بودم این ارتباط تا آن جا پیش رفت که جملات مبتذل و مستهجن برای یکدیگر ارسال میکردیم تا این که او از من درخواست ملاقات کرد، به همین خاطر سر قرار با او رفتم اما وقتی چشمم به جوانی که سرقرار آمده بود، افتاد تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهام؛ او هیچ کسی غیر از همسرم رضا نبود.
وی اضافه کرد: رضا در حالیکه در خیابان داد میزد که تو لیاقت زندگی نداری قسم خورد که آبروی من را میبرد و من را طلاق میدهد؛ انگار خودش در این ارتباط بیگناه است؛ اصلا رضا چرا میخواست اینجوری عشق من را نسبت به خودش بسنجد. دیگر نمیدانستم چه کار کنم یک ماه زندگیم کتک، اشک و آه شده بود، فضای خانه برایم غیر قابل تحمل بود تا بالاخره آن شب شیطانی آمد طبق نقشهای که داشتم رضا در حالیکه در طبقه بالا در حال استراحت بود، آبمیوه را برای او بردم؛ شوهرم در حالیکه از سرنوشت شومی که در انتظارش بود، بیخبر بود آن را یک نفس نوشید، چند دقیقه بعد پلکهایش سنگین شد و به خواب رفت.
وی افزود: حالا نوبت اجرای مرحله بعدی نقشهام بود با تمام توان برای رهایی از تهمتها و حرفهای رضا، دستان لرزانم را بر گلویش فشار دادم و همان شب جنازه او را به اطراف شهر برده و در آنجا رها کردیم. ابتدا باورش برایم سخت بود که به شوهرم خیانت کرده و او را کشتهام. اما دیگر همه چیز تمام شده بود. فکر میکردم نقشهام حساب شده است و هیچ وقت هیچ کس از راز زندگیم با خبر نمیشود! حالا نمیدانم با ننگ خیانت، قتل و رسوایی چه کنم. ای کاش همه آن چیزی که اتفاق افتاده فقط یک خواب بود.
براساس این گزارش، صدای مامور زندان سکوت مطلقی که بین من و آن زن بود را شکست، وقتی طناب زردرنگ اعدام دور گردنش بسته شد، آخرین سکانس پایان زندگی آن زن رقم خورد.