عادت کنیم، دل بکنیم

عادت کنیم، دل بکنیم  12  اردیبهشت -94
 یادداشت دریافتی- شرف الدین شجاعی؛ در طول تاریخ چندین هزار سالهٔ زندگی جمعی بشر، همواره نیروی محرکی وی را به تلاش و فعالیت واداشته است. این نیروی محرک چیزی نبوده است به جز: نیازاین نیاز یا فردی بوده است یا جمعی. هنگامی که فردی به تنهایی درصدد رفع نیاز خود بوده است و نیاز او صرفا یک نیاز فردی یا شخصی بوده، چندان مشکلی پیش نمی‌آمد اما هنگامی که نیازهای یک فرد با نیازهای فرد دیگری تداخل پیدا می‌کرد، مشکلات بشر شروع می‌شد!. 
ما در اینجا فرض می‌کنیم که نیازهای جمعی مشکلی پدید نمی‌آورند. چون اگر این فرض را نگیریم، بحث جامعه‌شناسی و حقوق پیش می‌آید. ولی هدف ما تشریح چگونگی پدید آمدن حق و حقوق نیست.
بیشترین تحرک و فعالیت بشر فعالیت اقتصادی بوده است. یعنی نیازهای مادی. خوراک، پوشاک، مسکن. انسان قبل از هر چیز به دنبال رفع کردن نیاز به غذا بود. سپس نیاز به پوششی داشت تا او را از سرما و خطرات بسیار ناشناخته‌ای که در محیط بی‌رحم اطراف وی بود، در امان نگه دارد. او برای فرار از این خطرات نیاز به سرپناه هم داشت. غار‌ها آن زمان تنها مکان بودند.
نیاز بشر به هر کدام از این نیاز‌ها وی را به فعالیت وا می‌داشت. حفظ حیات، جاودانگی و ترس از نابود شدن و از بین رفتن، وی را مجبور می‌کرد که حتما خودش را زنده نگه دارد. اما بحث مهمی که می‌خواهیم اینجا مطرح کنیم بحث تفاوت در برطرف کردن این نیاز‌ها است.
شما می‌دانید که هر اقلیم با اقلیم دیگر متفاوت است. تحقیقات باستان‌شناسی نشان داده است که شکار کردن، پوشش و ساختن سرپناه در هر اقلیمی متفاوت بوده است. مسلما آب و هوای گرم پوشش خاصی را می‌طلبد و آب و هوای سرد قطبی بر شکار ساکنان آن تأثیر دارد. این تأثیر نه چندان جبری به مرور زمان و نسل به نسل شامل همهٔ افراد اقلیمی خاص شده است.
 
یعنی به صورت یک عرف (اگر کاربرد آن اینجا درست باشد)، جزء اصول زندگی افراد می‌شد. در اینجا قصد دارم این سه مفهوم را با یکدیگر ترکیب کنم: نیاز، نحوه برطرف کردن نیاز، اقتصاد. من این سه ترکیب را از آن به عنوان «فرهنگ معیشتی» تعبیر می‌کنم. فرهنگ اقتصاد و شیوهٔ معیشت هم شاید بتوانند مفهوم را برسانند. هدف من آشکار ساختن تفاوت‌های معیشتی خاصی است که در هر اقلیم متفاوت است.
هر اقلیم دارای یک معیشت بومی است که منحصر به فرد‌‌ همان اقلیم است. از این روست که باید بگوئیم پیشرفت و توسعه وارداتی نیست. اگر ما صنعتی نیستیم، به این علت نیست که وارد نکردیم. به این علت است که صنعت را بومی نکرده‌ایم. شما نمی‌توانید محصولی مانند خرما را در مناطق سردسیر کشت کنید. خرما یک اقلیم خاص دارد و بومی‌‌ همان اقلیم است. در طول هزاران سال این فرهنگ معیشتی بوده است که اقتصاد جوامع را به پیش برده است.
تغییر در اقتصاد نیازمند تغییر در فرهنگ معیشتی است. هرگاه فرهنگ معیشتی تغییر کرد، خود به خود ما شاهد اقتصادی جلا یافته از همین فرهنگ تغییر یافته خواهیم بود.
یک زمانی اقتصاد کشور هندوستان کامل زیر سلطه انگلیسی‌ها بود. اقتصادی ضعیف، بی‌پایه و منشعب از یک فرهنگ معیشتی «بخور و نم‌ر». البته لازم به ذکر است که کار ما ارزش گذاری نیست. هدف ما اینجا خوب یا بد نشان دادن فلان فرهنگ معیشتی خاص نیست. هدف نشان دادن رابطه بین اقتصاد و فرهنگ است.
با ظهور گاندی و آرمان‌های انقلابی وی، جامعه هندوستان برای همیشه از زیر سلطه انگلیسی‌ها بیرون آمد. تأکید گاندی بر تغییر فرهنگ معیشتی بود. برخی، شخصیت کاریزمای وی را عامل موفقیت و شکست انگلیسی‌ها می‌دانند. به نظر می‌رسد این نظر چندان درست نباشد. اگر هم فرض کنیم که گاندی دارای شخصیت کاریزما بوده است، این شخصیت وی عامل موفقیت او نبوده است.
گاندی به درستی درد جامعه خود را می‌دانست. او مانند رهبری زمان‌شناس دریافت که فرهنگ و اقتصاد دو چیز لاینفک هستند. او می‌دانست که اگر فرهنگ یک جامعه تغییر کند به خودی خود اقتصاد نیز تغییر می‌کند. او دریافت که اقتصاد ضعیف هندوستان ناشی از یک فرهنگ معیشتی ضعیف و به اصطلاح «خود بسنده» و «بخور و نمیر» است.
متأسفانه بسیاری از اقتصاد دانان ما بدون توجه به عامل مهم و تأثیر گذار بر اقتصاد - یعنی فرهنگ - بیشتر بر خود اقتصاد تأکید می‌کنند. اگر ما امروز شاهد ورود بی‌وقفهٔ کالاهای چشم بادامی‌ها هستیم، نتیجه رسوخ فرهنگ مصرف گرایی و و تغییر الگوی مصرف است به سمت مصرف بیشتر. اگر امروز شاهد این هستیم که کالایی مانند پارچه با ده برابر قیمت خرید در بازار فروخته می‌شود و فروشگاه‌های لوازم مصرفی و آرایشی بیشترین فروش را در بین هم صنفان خویش دارند، اگر شاهد قاچاق کالا هستیم نتیجهٔ همین فرهنگ مصرف گرایی بالایی است که تا استخوان جامعه ما نفوذ کرده است. چشم و هم چشمی، تظاهر، مدگرایی و مواردی از این قبیل بزرگ‌ترین معضلات هم برای فرهنگ و هم برای اقتصاد است.
سال هاست بر تولید ملی تأکید می‌شود، سال هاست بر ۲۵٪ تولید داخلی تأکید می‌شود، سال هاست منتظر ایران ۱۴۰۴ هستیم، سال هاست بر تولید ایرانی و محصول ایرانی تأکید می‌شود، سال هاست با مشکل بیکاری رو در رو هستیم، سال هاست که به افق ایران قدرتمند و توسعه یافته نگاه می‌کنیم اما افسوس که این نگاه ما با ابرهایی از هنجارهای غلط فرهنگی و فرهنگ مصرف گرایی و مدگرایی پوشانده شده است.
به کلی «اصلاح الگوی مصرف» را فراموش کردیم. الگوی مصرف یعنی قرار نیست یک اروپایی چقدر در ماه هزینه می‌کند ما هم‌‌ همان اندازه مصرف کنیم. اصلاح الگوی مصرف یعنی «تکلیف خودمان را با خودمان مشخص کردن». اصلاح الگوی مصرف یعنی سعی در کم مصرف کردن. سعی در ایجاد یک انقلاب در شیوه مصرف. اصلاح الگوی مصرف یعنی استفاده از ساده‌ترین وسایل مورد نیاز و نه آخرین مدل روز!!. همین مدل بازار و مدبازاری هم اقتصاد ما را فلج خواهد کرد و هم فرهنگ ما را.
اقتصاد دانان ما کمتر به این جنبه از اقتصاد توجه کرده‌اند. می‌گویند: افزایش فلان چیز، کاهش بهمان چیز، توسعهٔ این، رشد اون!!.... هیچ کدام فرهنگ معیشتی را در نظر نمی‌گیرند. ما می‌خواهیم کالای چینی وارد ایران نشود. اما وقتی الگوی مصرف چینی است، پس اقتصاد هم چینی خواهد بود. کالا هم چینی خواهد بود.
 
ما ناخودآگاه داریم به سمت یک جامعهٔ مصرف گرا و فوق العاده مدگرای کاپیتال و  سرمایه داری پیش می‌رویم. یک نمونه بارز آن این است که ایران اولین کشور مصرف کننده لوازم آرایشی در جهان است. نمونه دیگر افزایش کالاهای زینتی و به اصطلاح «بدلیجات» است.
 
نمونه‌های دیگر: «افزایش روزافزون مدل‌های گوشی موبایل در ایران»، «افزیش مدهای زیادی از  البسه‌ها وکیف و کفش‌ها» و... این‌ها همه مصداق یک اقتصاد مریض به تبع از یک فرهنگ معیشتی مریض است.
  
ما ایرانی‌ها عادت به دل کندن نداریم. عادت به انقلاب نداریم. کمی تغییر، کمی انقلاب، کمی دل کندن از عادت‌های بد. دل کندن از آخرین مدل‌ها. دل کندن از «حتما این را پوشیدن»، دل کندن از «به هر قیمتی این را خریدن». دل کندن از فرهنگ زشت «چشم و هم چشمی». این‌ها سرآغاز یک تحول‌اندزمان تغییر فرا رسیده است!