... و اسید زندگی‌اش را ربود

نه اینکه پرونده ی ساندیس خوران بسیجی موتورسوار اسید پاش در اصفهان پیگیری و شناسایی وبازداشت و محاکمه ومجازات نشدند چون جزو خودی های نیروهای فشارند ، بلکه سرنوشت زن نگون بخت  قربانی اسیدپاشی که بعد از ٤‌سال دست و پنجه نرم کردن با زندگی و مرگ بر اثر عارضه ریوی روی تخت بیمارستان متتهی به مرگ شد و جان سپرد.زیرا که گزارش شده وقتی اسید زندگی‌اش را سوزاند، دنیا از او جلوتر رفت، او ماند و دخترش؛ ٢قربانی اسیدپاشی. نامش سمیه بود، ٢٨ساله، ساکن روستای همت‌آباد بم و مادر رعنای ٨ساله. مادر و دختری که ‌سال ٩٠ قربانی اسیدپاشی شوهرش شدند. از روزی که اسید صورتشان را سوزاند، زندگی نباتی‌شان آغاز شد. مادر جوان با صورت اسیدی همبازی دخترش شد، دخترکی که کابوس اسیدپاشی، قصه کودکی‌اش بود. عجیب نیست که در رژیم سراپا فاسد  وآلوده به نیرنگ ودروغو دو رویی  هیچ مسئولی یافت نمی شود تا بگوید عامل این پدیده ی شوم  دشمنی انتقام کشانه ی  بدتر حیوانات درنده  در جامعه مدعی اخلاقی- معنوی- دینی چیست؟
 زن قربانی اسیدپاشی بعد از ٤‌سال دست و پنجه نرم کردن با زندگی و مرگ بر اثر عارضه ریوی روی تخت بیمارستان جان سپرد.وقتی اسید زندگی‌اش را سوزاند، دنیا از او جلوتر رفت، او ماند و دخترش؛ ٢قربانی اسیدپاشی. نامش سمیه بود، ٢٨ساله، ساکن روستای همت‌آباد بم و مادر رعنای ٨ساله. مادر و دختری که ‌سال ٩٠ قربانی اسیدپاشی شوهرش شدند. از روزی که اسید صورتشان را سوزاند، زندگی نباتی‌شان آغاز شد. مادر جوان با صورت اسیدی همبازی دخترش شد، دخترکی که کابوس اسیدپاشی، قصه کودکی‌اش بود.
اسید کابوس تلخ یک رویا
وقتی خواب شبانه آشفته شد، رویاهایشان با کابوس اسید گره خورد و بعد از آن شب زندگی جور دیگری رقم خورد، زندگی که نه؛ روزی ‌هزار بار تجربه مرگ. زخم‌های بي‌مرهم و گریه‌های بي‌انتها تنها بخشی از زندگی سمیه و رعنا بود. ٤‌سال از روزی که کابوس اسیدی سایه‌اش را بر سر مادر و دخترکش انداخت، گذشت اما باز هم تبعات شوم اسیدپاشی، سرنوشتی تلخ را بر جای گذاشت. وقتی سمیه مورد هجوم شوهر اسیدپاش‌اش قرار گرفت، رعنا تنها ٤‌سال داشت. او کوچکترین قربانی اسیدپاشی بود که همراه با صورت سوخته مادر تحلیل رفت و زیبایی‌اش را یک شبه وقتی در کنار مادرش به خواب کودکی فرو رفته بود، از دست داد. بامداد اواخر اردیبهشت‌ماه ‌سال ٩٠ صدای زنی که فریاد «سوختم، سوختم» سر داده بود بر سکوت شبانه روستای همت‌آباد شهرستان بم، خط انداخت.
از مردم درخواست آب می‌کرد، همسایه‌ها در لحظات اولیه تصور می‌کردند که این زن دچار برق‌گرفتگی شده است اما هنگامی که صورت تخریب شده او و دختر ٤ساله‌اش را دیدند، متوجه شدند که این مادر و دختر وقتی در خواب بوده‌اند، قربانی اسیدپاشی شوهر معتادش شده‌اند. حادثه‌ای که همه را در شوکی عمیق فرو برد و از آن روز به بعد زندگی سمیه و رعنا، همراه با صورت اسیدی‌شان سوخت و تحلیل رفت. سال‌های اول سخت‌تر بود، مادر و و فرزند باید علاوه بر طی کردن روال درمان‌شان برای مجازات شوهر و پدر اسیدپاش جدال می‌کردند. چشم‌های سمیه در آتش اسید خاموش شده بود. اسید موجب سوختگی شدید صورت، بدن و نابینا شدن سمیه و نابینایی یکی از چشمان رعنا شد. به گفته پزشکان برای جراحی پلاستیک سمیه مهری و دخترش، حدود  ٧٠ عمل جراحی نیاز بود و هزینه‌های درمان و جراحی سمیه و دخترش سرفصل جدیدی از رنج و درد را آغاز کرد.
اما سمیه بعد از این غافلگیری بزرگ که زندگی‌اش را زیر و رو کرده بود و سوی چشمانش را هم ربوده بود، مرهم زخم‌های دخترانش شد و همان زمان به خودش قول داد تا جلوی رعنا و نازنین (دختر بزرگش) صبور باشد و کودکانش را به آینده مبهم‌شان امیدوار کند.
مرگ زندگی‌اش را ربود
سمیه مهری روز سه‌شنبه ٢٥ فروردین‌ماه ‌سال ٩٤ بعد از مدت‌ها تحمل بیماری و ٢ روز بستری در بیمارستان و زیر چادر اکسیژن، به دلیل ازکارافتادگی ناشی از زخم‌های اسید، روی تخت بیمارستان جان سپرد.
سمیه که از روز جمعه (همزمان با روز مادر) دیگر به سختی نفس می‌کشید، توسط مادرش به بیمارستانی در تهران منتقل شد، تا شاید امیدی به درمانش باشد اما نفس‌های به شمارش افتاده‌اش، تراژدی دیگری از پیامدهای اسیدی را رقم زد و مادر دیگر نفس نکشید.
رعنا و نازنین، دختران سمیه حالا باید در انتظار آینده‌ای مبهم با پدری که زندگی‌شان را اسیدی کرد، آینده را تاب بیاورند. عمق روزهای سختی که تک‌تک اعضای خانواده رعنا در این سال‌ها یدک کشیدند، تصویر غیرقابل تصوری دارد. ٣‌سال و ١١ ماه از روزی که آتش خشم و نفرت زندگی‌شان را اسیدی کرده بود، گذشت اما این تنها آتش زیر خاکستر بود و روزی فرا رسید که سمیه درمانده، بعد از سال‌ها جنگ و جدال با زندگی و مرگ روی تخت بیمارستان جان سپرد. زندگی رعنا باز هم قربانی داد اما نه قربانی اسیدی. این بار مادرش در پی پیامدهای اسید که ریه‌هایش را سوزانده بود به کام مرگ فرو رفت. زخم‌های ماندگار رعنا و رنج‌های ویران‌کننده حالا با زخمی عمیق‌تر، بي‌مرهم مانده و باید درد اسیدی را در کنار درد بي‌مادری تاب بیاورد. با این حال اسید همچنان هست، همچنان قربانی می‌گیرد و به اندازه یک خبر کوتاه از کنار زندگی همه ما عبور می‌کند و بر صفحه اخبار می‌نشیند...
حمایت جامعه از کودکان قربانی اسید پاشی
دکتر حسن عشایریکودک آزاری این روزها یکی از معضلات جوامع بشری است. کودکان قربانیان جنگ ها و درگیری ها ی خرد و کلان دنیا می شوند.از بمباران مدرسه کودکان در سوریه تا تنبیه بدنی دانش آموزان در مدرسه ها همه و همه نشان دهنده ترویج کودک آزاری در جهان است. با این حال اسیدپاشی را می توان در صدر این نوع جرایم خشن علیه کودکان قرار داد.عقده های سرکوب شده و کمبودهایی که شخصیت یک هنجارشکن جامعه را شکل می دهد علت برخی آسیب‌های اجتماعی و وقوع جرم است، اما در پرونده های اسید پاشی از این موارد باید عبور کرد چراکه نیاز به یک آسیب‌شناسی عمیق دارد.
با این حال قربانیان اسید پاشی به خصوص اگر در سنین کمتری باشند نیازمند حمایت همه جانبه از طرف جامعه و قانون هستند. این کودکان به دلیل تجربه شرایط بحرانی، معمولا دچار استرس و تشنج در زندگی می شوند و رشد ذهنی شان با تاثیر پذیری از ضربه هولناکی که به آنها وارد شده است دچار فرآیندی آسیب پذیر خواهد شد. با این حال این کودک قربانی اسید پاشی نیازمند حمایت انجمن ها و ارگان هایی است که او را برای درک شرایط متفاوت زندگی اش با دیگر هم سن و سالان تحت کمک و درمان قرار دهند.
این کودکان قطعا باید تحت درمان های تخصصی قرار گرفته و تا زمان بهبودی کامل کنترل شوند. هرچند برای قربانیان اسید پاشی که همراه با خاطرات تلخ صورت هایشان نیز سوخته است روال درمان بسیار سخت تر است.  اسید پاشی تنها به حریم شخصی افراد آسیب وارد نمی کند بلکه اثرات منفی این پدیده شوم، جامعه را در برمی گیرد. به همین خاطر باید  ریشه این فرهنگ را واکاوی کرد تا شاید یادگیری اجتماعی، خرد جمعی و عاطفه اجتماعی تکرار این پدیده شوم را متوقف کند.