اندر مشاهدات روزانه
بدحجابی در مترو 20دی-93
بدحجابی در مترو 20دی-93
1- از پله برقی ایستگاه آخر مترو که بالا آمدم. توجهام
جلب شد به سرو صدای چند خانم که دیگران را هم به آن سمت هدایت میکرد. دیدم یک
خانم جوان با مانتو و شلوار و روسری را دو خانم دیگر که چادری بودند به طرفی هل میدادند.
البته از نظر قد و قواره. آن خانم خیلی بلندتر و تنومندتر از آن دو نفر بود که
تقریباً میشود گفت به او آویزان شده و اصرار داشتند روسریاش را کمی بکشد بالاتر
تا موهایش دیده نشود و او هم با صدای بلند داد میزد: این کار را نمیکنم به شما
چه؟! خلاصه محشری برپا بود، خواستم بروم جلو و این معرکه که همه در آن تماشاچی
بودند و گویا نمایش خیابانی میدیدند را تمام کنم، ترسیدم فکر کنند همراه آن خانم
هستم و بعد هم تیم برادران بیایند و تا به خودت بیایی سوار ون و در کلانتری و عکس
از روبرو و نیم رخ. این بود که راهم را کشیدم و رفتم درحالی که 90% خانمهایی که
از روبرویم میآمدند، حجابی به مراتب بیقیدتر از آن خانم داشتند.
2- باز دو اتوبوس پشت سر هم آمد با تابلوی ولی عصر. من هم سوار نشدم تا تجربه گذشته تکرار نشود و اشتباهی نروم. راننده ترمز کرد و گفت: انقلاب میروم. با اطمینان پا در رکاب گذاشتم. خدا خیرش بدهد این آقای راننده را به هر ایستگاهی که میرسید فریاد میزد. انقلابه! تا اشتباهی سوار نشوند، به آخر خط که رسیدیم دیگر صدایش گرفته بود. البته مسئولین عزیز و زحمت کش میتوانستند با یک کلمه نوشته روی کاغذ و به شیشه اتوبوس زدن. این مشکل را حل کنند. شاید هم کاغذ و قلم یا چسب نبوده ما چه میدانیم؟
احمد حسینی
2- باز دو اتوبوس پشت سر هم آمد با تابلوی ولی عصر. من هم سوار نشدم تا تجربه گذشته تکرار نشود و اشتباهی نروم. راننده ترمز کرد و گفت: انقلاب میروم. با اطمینان پا در رکاب گذاشتم. خدا خیرش بدهد این آقای راننده را به هر ایستگاهی که میرسید فریاد میزد. انقلابه! تا اشتباهی سوار نشوند، به آخر خط که رسیدیم دیگر صدایش گرفته بود. البته مسئولین عزیز و زحمت کش میتوانستند با یک کلمه نوشته روی کاغذ و به شیشه اتوبوس زدن. این مشکل را حل کنند. شاید هم کاغذ و قلم یا چسب نبوده ما چه میدانیم؟
احمد حسینی