محبیان: تندروها می خواهند لاریجانی را حذف کنند

امیر محبیان که دردوران مدعیان اصلاح طلب در سلسله مقالاتی که در ورق پاره رسالت همگام با باندمافیایی غارتگر مؤتلفه و طلبه و سربازجوی سابق کاظم انبارلویی  تدوین می کرد و تند وسخت ترین موضع گیری های انتقادی علیه حزب مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین بهزاد نبوی اتخاذ می کرد . اکنون مقابل سئوالی که ازوی شده «اگر شما يك اصلاح‌طلب مي‌بوديد و مي‌خواستيد بدبيني‌هاي نظام را به جناح اصلاحات مبدل به خوشبيني كنيد از چه راهبردي استفاده مي‌كرديد؟» چنين جواب داده است : «آنها بايد دغدغه ی خلافت داعشی که به رفسنجانی وروحانی وخاتمی هم رحم نمی کند را بشناسند، مهم‌ترين دغدغه هر حكومتي فارغ از ماهيت سياسي و ايدئولوژيك آن بحث مهم امنيت است؛ اصلاح‌طلبان چه در دوران حاكميت و چه در سال ٨٨ خود را به عنوان عنصر مخل امنيت و فاكتور بحران‌ساز براي نظام نشان دادند، براي همين حاكميت هميشه به آنها به عنوان مورد امنيتي نگاه مي‌كند، اول بايد به نحوي اين نگراني رفع شود.
دوم اينكه هر حكومتي به عناصري كه مشروعيتش را زير سوال مي‌برند، نگاه دوستانه ندارد، اصلاح‌طلبان بعضا مشروعيت نظام را زير سوال برده‌اند. از طرف ديگر، معمولا هر نظامي از مقبوليت احزاب و جريان‌ها زماني دفاع مي‌كند كه آن مقبوليت ذيل حكومت و در حمايت از آن تعبير شود؛ نه در برابر حكومت! اينها معمولا دغدغه‌هاي حكومت‌هاست كه اگر جرياني آنها را رعايت كرد آن را خودي مي‌دانند و الا غير خودي!»  محبیان  رک و رو راست گفته است که بی چون وچرا باید به خامنه ای و کودتاگران پاسدار لبیک گفته شود وهر اقدام خلاف وقانون شکنانه وتقلباتی که در انتخابات می کنند وبات هدیدپرونده سازی می کنند نه انتقاد نشود که باید تأیید نشود .در غیر اینصورت مرتکب خطای امنیتی شده ومشروعیت رژیم نامشروع داعشی زیر سئوال برده و منتقدان مستوجب مجازات هستند.عجیب است که در دفاع از پاسدار علی لاری جانی مقابل مریدان مصباح یزدی در بازارمکاره موضع گرفته و گفته که اینان می خواهند لاری جانی را کنار بزنند!
 «نظام از موقعيت تفكر اصلاح‌طلبي در جامعه آگاه است اما نمي‌خواهد كه آنها تبديل به يك مشكل امنيتي شوند»  اين جملات از آن امير محبيان از تئوريسين‌هاي جناح راست يا بهتر بگوييم از نسل دومي‌هاي اصولگراست. حرف‌ها و تحليل‌هاي محبيان از اين جهت كه او منظومه فكري چهره‌هاي داراي قدرت در حاكميت را مي‌شناسد و روابط خوب و حسنه‌يي با نيروهاي سياسي اصولگرا دارد، قابل تامل است. از سوي ديگر محبيان در اين سال‌ها نشان داده كه ابايي از ارايه تحليل‌هاي واقع‌بينانه ندارد و به قول معروف، حرفش را نمي‌خورداين تحليلگر اصولگرا در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره موقعيت اصلاح‌طلبان در جامعه، تلاش سيد محمد خاتمي براي تعامل با حاكميت، جايگاه محمدرضا عارف و ناطق نوري و وحدت اصولگرايان سخن گفته است. اما شايد جالب‌ترين پاسخ‌هاي او جايي است كه وقتي از او پرسيده مي‌شود؛ «اگر شما يك اصلاح‌طلب مي‌بوديد و مي‌خواستيد بدبيني‌هاي نظام را به جناح اصلاحات مبدل به خوشبيني كنيد از چه راهبردي استفاده مي‌كرديد؟» چنين مي‌گويد: «آنها بايد دغدغه حكومت را بشناسند، مهم‌ترين دغدغه هر حكومتي فارغ از ماهيت سياسي و ايدئولوژيك آن بحث مهم امنيت است؛ اصلاح‌طلبان چه در دوران حاكميت و چه در سال ٨٨ خود را به عنوان عنصر مخل امنيت و فاكتور بحران‌ساز براي نظام نشان دادند، براي همين حاكميت هميشه به آنها به عنوان مورد امنيتي نگاه مي‌كند، اول بايد به نحوي اين نگراني رفع شوددوم اينكه هر حكومتي به عناصري كه مشروعيتش را زير سوال مي‌برند، نگاه دوستانه ندارد، اصلاح‌طلبان بعضا مشروعيت نظام را زير سوال برده‌اند. از طرف ديگر، معمولا هر نظامي از مقبوليت احزاب و جريان‌ها زماني دفاع مي‌كند كه آن مقبوليت ذيل حكومت و در حمايت از آن تعبير شود؛ نه در برابر حكومت! اينها معمولا دغدغه‌هاي حكومت‌هاست كه اگر جرياني آنها را رعايت كرد آن را خودي مي‌دانند و الا غير خودي!» متن ذيل مشروح گفت‌وگوي «اعتماد» با امير محبيان است.
 
ارزيابي جنابعالي از وضعيت امروز اصلاح‌طلبان چگونه است؟ فكر مي‌كنيد اصلاح‌طلبان با مديريت هاشمي رفسنجاني، خاتمي و محمدرضا عارف و ناطق نوري مي‌توانند تاثير بسزايي در انتخابات مجلس دهم داشته باشند؟
ابتدا ما بايد تعريفي دقيق‌تر از اصلاح‌طلبي بيان كنيم سپس از سرنوشت يا وضعيت آن سخن برانيم؛ زماني اصلاح‌طلبي را مفهومي دال بر اعتقاد به لزوم دوري از تصلب در باور و عمل و پذيرش لزوم تغيير در روند‌ها و حتي باورها در صورت وجود ضعف و نقص و كارآمدي در آن مي‌دانيم؛ در اين حالت نقطه مقابل اصلاح‌طلبي عبارت است از تعصب و تصلب در فكر و عمل. مطابق با اين تعريف بعيد مي‌دانم كسي خود را رسما غير اصلاح‌طلب بداند هر چند عملا به گونه‌يي ديگر بينديشد و رفتار كند. اين برداشت از اصلاح‌طلبي بيشتر برداشتي اصلاح‌طلبانه در حوزه منش است، اما زماني ازاصلاح‌طلبي به عنوان يك برچسب يا تشكيلات سياسي ياد مي‌كنيم، در اين حالت بايد مشخص كنيم اصلاح‌طلبي با كدام گرايش يا قرائت؟

فعلا سه جريان فرعي درون جريان كلي اصلاح‌طلبي وجود دارد:نخست گرايش راديكال كه تحت عنوان جريان سبز مشهور شده است، اينان با عنوان اعتراض به نتيجه انتخابات راديكاليزه شده و فعلا نخستين درخواستش رفع حصر از سران اين جريان است، طبعا به دليل چالش جدي آنها و نظام با يكديگر امكان فعاليت سامانمند آنها وجود نداشته و حساسيت‌هاي سياسي و امنيتي نسبت به آنها بالاست.دوم گرايش اصلاح‌طلبي با نمايندگي حجت‌الاسلام خاتمي رييس‌جمهور اسبق است كه هرچند سعي مي‌كند درگير فضاي راديكال جريان سبز نشود ولي هنوز نتوانسته رابطه خود را با نظام بهبود بخشيده زيرا با جريان سبز هم صف‌بندي روشني نكرده است، اينها تقريبا فعالند ولي سعي مي‌كنند كه پشت سر دولت روحاني حركت كنند به اميد آنكه به مرور فضا تغيير كند.گرايش ديگر، آن گروه از اصلاح‌طلباني هستند كه مايلند با حاكميت رابطه حسنه‌يي را تعريف كنند زيرا معتقدند كه چالش با حاكميت نتيجه‌يي نداشته يا به دليل قدرت‌طلبي و مقام‌جويي يا به دليل تجربه گرفتن از سرنوشت جريان‌هاي راديكال و واقعگرايي، سعي دارد هم جزو اصلاح‌طلبان تلقي شود و هم كنار نظام!
از طرف ديگر به گمانم، نظام از موقعيت تفكر اصلاح‌طلبي در جامعه آگاه است و در راس حتي با اصل اصلاح‌طلبي هم مشكلي نيست ولي مايل هم نيست اصلاح‌طلبي به فرصتي براي نفوذ دشمن و به معضل يا بحران امنيتي تبديل شود. لذا تفكر و گرايش اصلاح‌طلبي معتدل و غيرمخرب را رد نمي‌كند و حتي وجودش را لازم مي‌داند، اما در مورد تعامل با گروه اخير دو ديدگاه وجود دارد؛ نخست تاسيس و هدايت جريان اصلاح‌طلبي مقبول توسط عناصر مطمئن درون نظام كه ريسك را به حداقل كاهش مي‌دهد، ديگر ايجاد فضايي كه فقط طيف‌هاي غيرراديكال امكان تحرك داشته باشند.اما در مورد هاشمي‌رفسنجاني، من ايشان را فعال منعطف سياسي مي‌دانم كه مي‌كوشد جريانات را در مسير اهداف خود قرار دهد و نه آنكه در خدمت اين جريان‌ها قرار گيرد، البته فعلا نوعي تعامل يا حتي قرارداد اعلام نشده با اصلاح‌طلبان شايد به ناگزير دارند كه اصلاح‌طلبان به هاشمي به عنوان تنها حلقه موجود هر چند تضعيف شده با حاكميت نگاه مي‌كنند و هاشمي هم به آنها به عنوان طيفي با بدنه اجتماعي كه به تغيير تصوير هاشمي در افكار عمومي ياري مي‌رسانند، ضمنا فاكتور قابل اعتنايي در بازي سياسي هم هستند، البته هاشمي با هوشمندي خط نزديك به خود را كه روحاني را دور از آن نمي‌دانم در خلأ اصلاح‌طلبان در حكومت به پيش برد. در مورد آقاي عارف معتقدم كه او مي‌كوشد كه ضلع قابل تحمل اصلاح‌طلبان براي حكومت باشد و رقيب او تشكيلات ندا خواهد بود كه شايد ضلع مطمئن نظام درون اصلاح‌طلبان است.
آقاي ناطق نوري را هر چند داراي شخصيت و منش اصلاح‌طلبانه يعني واجد انعطاف سياسي درقبال آنها مي‌دانم ولي از لحاظ تشكيلاتي او را در زمره اصلاح‌طلبان قرار نمي‌دهم و معتقدم اصولگرايان بايد در راستاي احياي سياسي اصولگرايانه او بكوشند.
 
جنابعالي اگر يكي از نيروهاي اصلاح‌طلب ‌بوديد و مي‌خواستيد كه بدبيني‌هاي برخي بخش‌هاي حاكميت را به خوشبيني تبديل كنيد از چه راهبرد و تاكتيكي استفاده مي‌كرديد؟
آنها بايد دغدغه حكومت را بشناسند، مهم‌ترين دغدغه هر حكومتي فارغ از ماهيت سياسي و ايدئولوژيك آن بحث مهم امنيت است؛ اصلاح‌طلبان چه در دوران حاكميت و چه در سال ٨٨ خود را به عنوان عنصر مخل امنيت و فاكتور بحران ساز براي نظام نشان دادند، براي همين حاكميت هميشه به آنها به عنوان مورد امنيتي نگاه مي‌كند، اول بايد به نحوي اين نگراني رفع شود. دوم اينكه هر حكومتي به عناصري كه مشروعيتش را زير سوال مي‌برند، نگاه دوستانه ندارد، اصلاح‌طلبان بعضا مشروعيت نظام را زير سوال برده‌اند. از طرف ديگر، معمولا هر نظامي از مقبوليت احزاب و جريان‌ها زماني دفاع مي‌كند كه آن مقبوليت ذيل حكومت و در حمايت از آن تعبير شود؛ نه در برابر حكومت! اينها معمولا دغدغه‌هاي حكومت‌هاست كه اگر جرياني آنها را رعايت كرد آن را خودي مي‌دانند و الا غيرخودي!
 
به نظر جنابعالي اظهارات اخير سيد محمد خاتمي مبني بر تعامل اصلاح‌طلبان با حاكميت تا چه اندازه مي‌تواند نگاه حاكميت به اين جناح سياسي را تغيير دهد؟
مشخص است كه پس از بست نشيني اصلاح‌طلبان در مجلس دوران حاكميت اصلاح‌طلبان و وقايع پس از انتخابات ٨٨، نظام به اصلاح‌طلبان بدبين شده است، صرف ارسال سيگنال‌هاي ضعيف از نظر حكومت يا نقدتندروي در جلسات خصوصي ظاهرا اين اعتماد را بازسازي نخواهد كرد؛ مشخص است كه نظام صحبت‌هاي شفاف ترو صف‌بندي در عمل را مي‌طلبد. آقاي خاتمي كوشيده است تا حدودي اعتماد‌سازي كند ولي به گمانم موضع‌گيري شفاف‌تر در كلام و عمل لازم است، ضمن آنكه معمولا ترميم روابط از ايجاد رابطه سخت‌تر است.
 
با توجه به اينكه برخي بر ضرورت انسجام و اتحاد در درون جريان اصولگرايي تا انتخابات مجلس تاكيد مي‌كنند، اين اتحاد با چه مدلي ممكن خواهد بود؟
در شرايط فعلي امكان تحقق اتحاد به معناي روند يكي شدن در گفتار و كردار قريب به ناممكن است، شايد سخن گفتن از همگرايي معقول‌تر باشد، يعني پذيرش اختلافات در برداشت ولي تلاش براي همگرايي در كنش سياسي به لحاظ اقتضائات خاص زماني. البته من چندان به امكان تحقق اين روند هم اميدندارم زيرا بعضي جريانات زياده‌طلب تندرو به مانعي جدي فراروي همگرايي تبديل شده‌اند و متاسفانه به جاي تعيين تكليف و برخورد از موضع مناسب با آنها از موضع ضعف برخورد مي‌شود و نهايتا آنها را متوقع‌تر كرده‌اند. از اين‌رو، فعلا در فاز عدم تنازع و تنش زدايي بايد عمل كرد.
 
آيا باز‌سازي تشكيلاتي- گفتماني جريان اصولگرايي مي‌تواند مفيد باشد؟
من به نوسازي تشكيلاتي- گفتماني اصولگرايان معتقدم و نه بازسازي. زيرا بازسازي به معناي آن است كه ما ساختار پيشين را كامل و فاقد خطا مي‌دانيم. اين برداشت قطعا وجود ندارد و ما بسياري از معضلات موجود در برداشتي كه از اصولگرايان در ذهن جامعه وجود دارد و نيز ظهور جريانات تندرو را محصول پاره‌يي از اشكالات يا بذرهاي موجود ولي قابل اصلاح در زمينه فكري و عمل سياسي جريان اصولگرايي مي‌دانيم.از اين‌رو، حتما جريان مهم و موثر اصولگرا ابتدا بايد به صورت دقيق آسيب‌شناسي شده و سپس با رفع نواقص هم در حوزه تئوري و هم عمل نوسازي صورت گيرد.
 
ايا اصولگرايان در جهت تحكيم وحدت خود اقداماتي را انجام داده‌اند؟ وضعيت وحدت اصولگرايان را تاكنون چطور ارزيابي مي‌كنيد؟
قطعا نياز به ايجاد تغيير وضعيت در روند امور اصولگرايان احساس شده است و اقداماتي هم صورت گرفته ولي به گمان من نه كافي بوده است و نه دقيق و اصولي!

 با توجه به اينكه جريان اصولگرايي شخصيت‌هايي مانند آقاي عسگر اولادي و مهدوي كني را از دست داده است، آيا افرادي درون جريان اصولگرايي هستند كه بتوانند نقش اين شخصيت‌ها را ايفا كنند؟
قطعا جريان اصولگرايي داراي ظرفيت‌هاي ارزشمندي براي ساماندهي كادر جديد رهبري خود است، مهم آن است كه فراتر از نگرش محدود فعلي رفته و ظرفيت‌هاي نو شناسايي شود، بعضي از چهره‌ها مثل آقاي ناطق مجددا مورد بررسي قرار گيرند و از توان‌شان بهره‌گيري شود و فراتر از همه ساختار رهبري فردگرايانه به رهبري جمعي تغيير يابد.
 
چه كساني درون جريان اصولگرايي وجود دارند كه بتوانند نقش وحدت بخش را درون جريان اصولگرا ايفا كنند؟
هر فرد داراي مقبوليتي كه خصلتا داراي تحمل و اعتدال است مي‌تواند در جهت همگرايي اصولگرايان تلاش كند. مشكل اساسي اينجاست كه بعضي‌ها قصد دارند ميان قطب‌هاي متضاد به هر قيمتي شده وحدت ايجاد كنند؛ مثلا مي‌كوشند براي جذب نيروهاي راديكال به آنها باج داده و براي جلب رضايت آنها، نيروهاي اصيل و بالاتر از همه باورهاي اصيل را قرباني كنند. در حالي كه به گمانم كوتاهي در برخورد با تندروها عملا تصويري ناپذيرفتني در بين نخبگان و افكار عمومي از اصولگرايان به وجود اورده است، جامعه تفكيك دقيقي ميان رفتار تندروها و بدنه اصيل و معتدل اصولگرايان قايل نمي‌شود، ما دايما در حال پرداخت هزينه مواضع تند يا بيان و رفتار نامعقول تندروها هستيم، وقتي مي‌گوييم كه اصولگرايان خردستيز و تندرو نيستند، مردم و نخبگان به درستي مي‌پرسند پس چرا حساب خود را از آنها جدا نمي‌كنيد و البته اين سخن كاملا درستي است.

ما بايد با بصيرت عمل كنيم و به جاي توجه به شعارهاي به ظاهر انقلابي و اصولگرايانه تندروها به عمل آنها كه وحدت ستيز و مخرب است توجه كنيم. تندروها حتي انتقادات معقول اصولگرايان به بانيان آشوب‌هاي پس از انتخابات ٨٨ را چنان بد و بي‌منطق فرياد مي‌زنند كه جامعه و نخبگان را به اين برداشت مي‌رسانند كه گويا انتقاد به جريان موسوم به فتنه فقط عقده‌گشايي طيفي قدرت طلب است. ما نبايد فريب شعارهاي به ظاهر انقلابي تندروها را بخوريم، از انقلاب و ارزش‌هاي آن در اين دوران با منطق و استدلال بايد دفاع كرد نه با اهانت به ديگران و برخورد زورگويانه!
نبايد فراموش كنيم وقتي با ادبيات زورگويانه صحبت مي‌شود يعني منطق يا وجود ندارد يا به بن بست رسيده است، بر اين باورم كه انقلاب و اصولگرايي پتانسيل بالاي دفاع منطقي دارد، نيازي به زورگويي نيست. اگر منطق را بر رفتار سياسي حاكم نگردانيم، زمينه‌هاي ظهور جريان‌هاي داعش گونه در سياست هست، جريان‌هايي كه فعلا قادريم بعضا نمودهاي رفتاري آنها را ببينيم، جريان‌هايي كه متاسفانه مي‌كوشند در پشت شعارهاي ارزشي پنهان شوند. در حالي كه ذات اصولگرايي با خردستيزي بيگانه است ولي ضعف در برخورد قاطع با فرصت‌طلب‌هاي داعش‌گونه متاسفانه آنها را گستاخ كرده است، بر اين باورم رسالت كنوني اصولگرايان جراحي هوشمندانه تندروها از پيكره خويش و احيا تصوير خردگرا از نيروهاي ارزشي و انقلابي است، اين را بزرگ‌ترين وظيفه انقلابي در مقطع كنوني مي‌دانم. ما فقط با برخورد محترمانه، مودبانه و خردگرايانه با مردم و نخبگان مي‌توانيم از ارزش‌هاي انقلابي و اسلامي دفاع كنيم و بس!
 
آيا اين شخصيت‌ها ارتباط خوبي با بدنه اجتماعي اصولگرا براي بزنگاه‌هاي انتخاباتي دارند؟
تصوير كساني چون علي لاريجاني و ناطق نوري بد نيست و تصويري خردگرا و غيرراديكال از خود نشان داده‌اند اما ما به جاي فردگرايي بايد دغدغه تصوير كلان اصولگرايي در ذهن مردم را داشته باشيم.
 
برخي اين روزها معتقدند كه آقاي ناطق مي‌تواند به اتحاد جريان اصولگرايي كمك كند. با توجه به اينكه برخي اصولگرايان از آقاي ناطق دلخوري‌هايي دارند، آيا اصولگرايان از وجود شخصيت‌هاي معتدلي همچون آقاي ناطق استقبال خواهند كرد؟
متاسفانه تندروها در يك پروژه حساب‌شده تحت عنوان ساكت فتنه رهبران شاخص و موثر اصولگرايي را هدف گرفتند، ناطق را از ميدان به در كردند، در ادامه پروژه‌شان مي‌خواستند لاريجاني و باهنر را هم حذف كنند كه نتوانستند، به واقع آنها بيش از هر كسي از فتنه سود بردند، بي‌جهت نبود كه آنها را كاسب فتنه ناميدند. ايجاد خلا در رهبري اصولگرايان هدف مياني آنها بود كه بتوانند از اين خلا و انفعال براي رشد خود بهره بگيرند و البته متاسفانه تاحدودي موفق شدند اما در حال حاضر خوشبختانه معتدلين جناح تاحدودي خود را بازسازي كرده‌اند. البته معتدلين هر چند تا حدودي از حالت انفعال خارج شده‌اند ولي هنوز به سطح فعال نرسيده‌اند. متاسفانه تندروها از اشتباهات دولت روحاني تغذيه مي‌كنند، اشتباهات اين دولت در تعامل با مجلس و رسانه‌ها براي تندروها فرصت بازي ايجاد مي‌كند و عملا دست معتدلين اصولگرا را در پوست گردو مي‌گذارد.
 
با توجه به اينكه در انتخابات ٩٢ اصولگرايان نتوانستند حركت وحدت‌مندي را به نمايش بگذارند، چه تحول و بازسازي در درون جريان اصولگرا مي‌تواند براي انتخابات مجلس ايجاد‌كننده وحدت باشد؟ اصولگرايان نياز به چه نوع تحول‌هايي دارند؟
من بارها بر ضرورت نوسازي اصولگرايان تاكيد كرده‌ام. انتخابات مجلس يا رياست‌جمهوري ممكن است از لحاظ سياسي تقدم ظاهري داشته ولي ما تا خودمان را بازيابي و نوسازي نكنيم كسب قدرت بر مشكلات خواهد افزود. منظور من آن نيست كه اصولگرايان روند انتخاب‌ها را كناري بگذارند و به نوسازي بپردازند. وضعيت ما مثل تعمير كشتي در حال حركت در درياست، ضمن فعاليت سياسي بايد نواقص را نيز رفع كنيم.
 
آيا اصولگرايان مي‌توانند زير چتر جامعتين به وحدت دست يابند؟
بله امكان دارد اما براي اصولگرايان سنتي و نيز اصولگرايان نوانديش و معتدل دغدغه‌هايي هم وجود دارد، آيت‌الله موحدي كرماني كه جايگزين آيت‌الله مهدوي شده همچون ايشان خصلت اعتدالي دارند و نگرانيم كه صحبت ايشان در همايش اخير اصولگرايان به راهبرد جامعه روحانيت تبديل شود و آن اينكه موسسه آيت‌الله مصباح را در كنار جامعتين در موقعيت رهبري جناح قرار دادند، اگر چنين برداشتي از صحبت ايشان بشود مسلما مشكلات زيادي به وجود خواهد آمد و نقش جامعتين تضعيف خواهد شد. ديدگاه‌هاي آيت‌الله مصباح به عنوان عضو جامعه مدرسين مي‌تواند مفيد باشد ولي قرار دادن ايشان يا موسسه ايشان به عنوان يكي از سه ضلع رهبري اصولگرايان مي‌تواند منشا اختلافات شديدي شود، زيرا آيت‌الله مصباح نشان داده‌اند كه با اجتهاد خويش حركت مي‌كنند و موسسه ايشان هم يك نهاد آموزشي مهم و موثر است و نه يك نهاد سياسي و حزبي! حزب ايشان به يك معنا پايداري است، آيا جامعه روحانيت، جبهه پايداري را به عنوان يكي از رئوس رهبري جناح و هم عرض خود مي‌پذيرد؟ به گمانم هرگز! زيرا چنين تصميمي درون جامعه روحانيت هم مخالفان زيادي دارد يا بهتر بگويم موافقي ندارد. ضمن آنكه تشكل‌هاي كليدي جناح اصولگرا با روش كار پايداري مخالفت نشان داده‌اند و چنين امتيازدهي نامعقولي را نمي‌پذيرند.
 
فكر مي‌كنيد استقبال اصولگرايان از اين موضوع چگونه خواهد بود؟
اصولگرايان جامعتين را قبول دارند و تصميمات آنها را تاكنون معقول و منطبق بر اعتدال ديده‌اند. طرح‌هاي جامعتين درون اصولگرايان هميشه مورد استقبال قرار گرفته است.
 
با توجه به مشكلات به وجود آمده در دوره رياست‌جمهوري هشت سال آقاي احمدي‌نژاد و با توجه به اينكه احمدي‌نژاد از نردبان اصولگرايي بالا رفت، ايا بدنه اجتماعي اصولگرا دچار ريزش شده است؟
اصولگرايان به گرايش‌هاي مختلف به ويژه در مواجهه با دولت روحاني تقسيم شده‌اند ولي ريزش بدنه اصولگرايي احتمال كمي دارد، اصولگرايان ممكن است كم تحرك شوند ولي از بدنه اصولگرايي ريزش كنند تا به كجا بپيوندند؟ به اصلاح‌طلبان موجود؟ گمان نمي‌كنم.
 
آيا دوگانگي رفتاري اصولگرايان در حمايت و عدم حمايت از احمدي‌نژاد چهره اصولگرايان را خدشه‌دار كرده است؟
اصولگرايان دوگانگي رفتاري نداشتند بلكه دو گروه درون اصولگرايان دو گونه رفتار از خود نشان دادند، البته احمدي‌نژاد هم در دو مقطع از رياست‌جمهوري خود دو رفتار متفاوت نشان داد كه طبعا اصولگرايان نمي‌توانستند با اين دو مدل رفتاري با روشي واحد برخورد كنند.
 
با توجه به مصايب موجود در اردوگاه جناح راست مي‌توان گفت كه پس لرزه‌هاي موجود مي‌تواند اين جناح سياسي را به زودي منهدم كند؟
نه مصيبتي بر جناح اصولگرا وارد آمده و نه پس‌لرزه‌يي آمده است كه جناح اصولگرا را منهدم كند. جريان اصولگرايي چون اصلاح‌طلبي دو گرايش واقعي در جامعه سياسي ايران هستند كه در بدنه اجتماع هواداران جدي و محكمي دارند. به گمانم آنهايي كه صحبت از انهدام يك جناح مي‌كنند تفاوتي ميان يك جناح سياسي و يك ساختمان قابل انهدام قايل نيستند. جناح اصولگرا با مشكلاتي روبه‌روست كه از آن عبور خواهد كرد و قطعا مشكلاتش كمتر از مشكلات اصلاح‌طلبان است. البته هر دو جناح بايد مشكلات‌شان را در يك روند تكاملي رفع كرده و در تعاملات‌شان و حتي ديدگاه‌هاي خود تغييراتي مطابق اقتضائات روز البته در چارچوب اصول‌شان به عمل آورند. ترديد نكنيد با نابودي فرضي اصولگرايان نخستين جرياني كه مشكل پيدا خواهد كرد جريان اصلاح‌طلبي است و بالعكس! زيرا بخشي از هويت دو جناح در كنتراست با رقيب شكل گرفته است.