چگونه ميتوان احساسات
نامناسب خود را تغيير داد 22آبان-93
در گام چهارم بايد از خود پرسيد كدام
ترجيح واقع بينانه را ميتوانم جايگزين تفكرات نامعقول خود نمايم؟ در اين مرحله با
جايگزين كردن تمايلات و خواستههاي خود به جاي تفكرات نامعقول خود را از احساسات
نامناسب رها ميسازيد.
خواستههايي نظير ميخواهم كه...، دوست دارم كه...، ترجيح ميدهم كه....، اگر.... بهتر خواهد بود، مايوسم كه...، به طورجدي نگرانم... و متعهدم كه...
فكر كردن برحسب ترجيحهاي واقع بينانه به جاي تفكر نامعقول ممكن است در ظاهر آسان به نظر بيايد اما در عمل و به ويژه زماني كه در موقعيت نامناسبي هستيم بسيار مشكل است؛ اما با تلاش و تمرين و از طريق ماندن در محدوده ترجيحهاي واقع بينانه و دوري از وحشتناك پنداري، الزام سازي و توجيه ميتوانيد احساسات خود را تغيير دهيد.
عطاریان - كارشناس ارشد روان شناس?
خواستههايي نظير ميخواهم كه...، دوست دارم كه...، ترجيح ميدهم كه....، اگر.... بهتر خواهد بود، مايوسم كه...، به طورجدي نگرانم... و متعهدم كه...
فكر كردن برحسب ترجيحهاي واقع بينانه به جاي تفكر نامعقول ممكن است در ظاهر آسان به نظر بيايد اما در عمل و به ويژه زماني كه در موقعيت نامناسبي هستيم بسيار مشكل است؛ اما با تلاش و تمرين و از طريق ماندن در محدوده ترجيحهاي واقع بينانه و دوري از وحشتناك پنداري، الزام سازي و توجيه ميتوانيد احساسات خود را تغيير دهيد.
عطاریان - كارشناس ارشد روان شناس?
انسان با تلاش و تمرين و از طريق ماندن
درمحدوده ترجيحهاي واقع بينانه و دوري از وحشتناك پنداري، الزام سازي و توجيه ميتواند
احساسات خود را تغيير دهد.
اگر فكر ميكنيد روان شناسان شيوهاي ابداع كردهاند كه طي يك جلسه و به محض خارج
شدن از دفتر آنان ميتوانيد احساسات نامناسب خود را تغيير دهيد، اگر فكر ميكنيد
كتابي وجود دارد كه بلافاصله پس از خواندن آن تغيير خواهيد كرد، اگر فكر ميكنيد
ميبايست فرمولي وجود داشته باشد كه به محض يادگيري آن قادر باشيد خود را به سرعت
تغيير دهيد و اگر فكر ميكنيد بايد راهي وجود داشته باشد تا شما بدون هيچ زحمتي و
به آساني خود را تغيير دهيد، بدانيد كه اين افكار از همان افكار نامعقولي هستند كه
ذهن ما انسانها را همواره مشغول كرده است.
البته با خواندن پاراگراف بالا اميد خود را از دست ندهيد و دچار وحشتناك پنداري نشويد و گمان نكنيد كه به هيچ عنوان توانايي ايجاد تغييرات را در خود نداشته و تا آخر عمر همين گونه كه هستيد باقي خواهيد ماند.
ما انسانها قادر به ايجاد تغييراتي شگرف در خود هستيم و توانايي تغيير شديدترين افكار، احساسات و كنشهاي خود را داريم؛ البته اجازه دهيد واقع بين باشيم و در مورد تغييرات خود اغراق نكنيم. به عبارت واضحتر هرچند كه ظرفيت چنين تغييراتي را داريم ولي نميتوانيم به طور كامل و نامحدود از اين ظرفيت استفاده كنيم، چرا كه بسياري از تمايلات ما كاملا انتخابي نيستند و بسياري از آنها محصول وراثت و شرطي شدن هستند، اما خوشبختانه درمان عقلاني_هيجاني به ما كمك ميكند تا بتوانيم تفكر، احساس و عمل مضر خود را تغيير بدهيم.
ما تقريبا هميشه درحال انجام سه كار هستيم؛ فكركردن، احساس كردن و عمل كردن. نوع فكر و عقيده ما در موقعيتهاي مختلف موجب احساسات مناسب و نامناسب در ما ميگردد و اين احساسات تعيينكننده نوع عملكرد و رفتار ما هستند.
ما در هر موقعيتي ميتوانيم به چهار روش اصلي فكر كنيم كه از اين چهار روش، سه روش آن بسيار بد و نامناسب است؛ اولين نوع يا روش تفكر اصلي وحشتناك پنداري است؛ با اين تفكر ما قادر هستيم از تمام انواع مسايل فاجعه ساخته و آنها را به مسالهاي بزرگتر تبديل كنيم.
دومين نوع تفكر اصلي الزام سازي يا بايد انگاري است؛ برخي از ما تمام روز براي خود و ديگران بايد سازي ميكنيم.
سومين نوع تفكر اصلي توجيه است؛ ما قادر هستيم به شيوهاي غيرقابل باور به توجيه پناه برده تا از رفتارهاي نامناسب خود دفاع كنيم و اعمال خود را پذيرفتني جلوه دهيم.
خوشبختانه چهارمين نوع تفكر ما مناسب و معقول است و ترجيحهاي واقع بينانه نام دارد؛ اين نوع تفكر براي رها شدن از احساسات نامناسب كارساز است اما به كارگيري عملي آن نيازمند تمرين،تمرين و تمرين است.
هنگامي كه ميخواهيم احساس بهتري داشته باشيم و خود را از چنگال خشم، افسردگي و اضطراب رها سازيم و يا روابط خود را بهبود ببخشيم و رفتار خود را تغيير بدهيم؛ در اغلب مواقع بايد اين كار را از افكارمان شروع كنيم.
افكار بر نحوه رفتارما، كاري كه تصميم به انجام يا عدم انجام آن ميگيريم و كيفيت عملكرد ما تاثير ميگذارد و تغيير افكار نيازمند آگاهي و تمرين است و آگاهي اولين گام به سوي تغيير عملي شيوه تفكر است.
هرگاه دچار احساسات نامناسبي نظير خشم، افسردگي، اضطراب و احساس گناه ميشويم درگام نخست بايد از خود پرسيد چگونه در اين موقعيت به طور نامناسب احساس و رفتار ميكنم؟
در اين مرحله با شناسايي احساس نامناسب خود و معادل مناسب آن و به كمك گامهاي بعدي بايد احساس نامناسب را به احساس مناسب تغيير داد.
احساسات نامناسب محصول افكار دستوري و آمرانه هستند و احساسات مناسب محصول افكاري هستند كه تمايل، خواست يا گرايش ما را نشان ميدهند. پس هرگاه دچار احساسات منفي و نامناسب شديد، بدانيد كه اين احساسات محصول ورود به محدوده بايدها، حتماها، قطعاها، توقعات، دستورات و الزامها ميباشد.
در گام دوم بايد از خود پرسيد چگونه فكر ميكنم كه خود را دچار احساسات نامناسب مينمايم؟ در مورد خودم، ديگران و موقعيت چگونه فكر ميكنم و به خصوص دنبال تفكرات نامعقول خود بگرديد.
در اين مرحله بايد باورهاي نامعقولي كه ما معمولا درباره آنها به وحشتناك پنداري، الزام سازي و توجيه ميپردازيم را به خوبي شناسايي كنيم؛ تعداد اين باورها زياد است اما چهار باور نامعقول اول از بقيه مهمتر هستند و عبارتند از نگراني بيش از اندازه در مورد طرز فكر ديگران درباره خود يا به عبارت ديگر ترس از طرد شدن، ترس از شكست، تحمل كم در برابر ناكاميها و مقصردانستن خود يا ديگران.
در گام سوم بايد از خود پرسيد چطور ميتوانم تفكرات نامعقول خود را به چالش كشيده و زير سوال ببرم؟ در اين مرحله با چنين پرسشهايي ميتوانيد تفكر نامعقول خود را زير سوال ببريد.
پرسشهايي نظير آيا بايد...داشته باشم؟ آيا بايستي... باشم؟ آيا لازم است...؟ آيا نيازدارم كه او...؟ آيا آنها بايد...؟ چرا من بايد...؟ چرا آنها بايد...؟ آيا اگر طرد شوم وحشتناك، هولناك و افتضاح است؟ آيا حتما بايد مورد علاقه و احترام ديگران باشم؟ آيا هرگز نبايد شكست بخورم؟ آيا ديگران هرگز نبايد با من غير منصفانه رفتاركنند؟
البته با خواندن پاراگراف بالا اميد خود را از دست ندهيد و دچار وحشتناك پنداري نشويد و گمان نكنيد كه به هيچ عنوان توانايي ايجاد تغييرات را در خود نداشته و تا آخر عمر همين گونه كه هستيد باقي خواهيد ماند.
ما انسانها قادر به ايجاد تغييراتي شگرف در خود هستيم و توانايي تغيير شديدترين افكار، احساسات و كنشهاي خود را داريم؛ البته اجازه دهيد واقع بين باشيم و در مورد تغييرات خود اغراق نكنيم. به عبارت واضحتر هرچند كه ظرفيت چنين تغييراتي را داريم ولي نميتوانيم به طور كامل و نامحدود از اين ظرفيت استفاده كنيم، چرا كه بسياري از تمايلات ما كاملا انتخابي نيستند و بسياري از آنها محصول وراثت و شرطي شدن هستند، اما خوشبختانه درمان عقلاني_هيجاني به ما كمك ميكند تا بتوانيم تفكر، احساس و عمل مضر خود را تغيير بدهيم.
ما تقريبا هميشه درحال انجام سه كار هستيم؛ فكركردن، احساس كردن و عمل كردن. نوع فكر و عقيده ما در موقعيتهاي مختلف موجب احساسات مناسب و نامناسب در ما ميگردد و اين احساسات تعيينكننده نوع عملكرد و رفتار ما هستند.
ما در هر موقعيتي ميتوانيم به چهار روش اصلي فكر كنيم كه از اين چهار روش، سه روش آن بسيار بد و نامناسب است؛ اولين نوع يا روش تفكر اصلي وحشتناك پنداري است؛ با اين تفكر ما قادر هستيم از تمام انواع مسايل فاجعه ساخته و آنها را به مسالهاي بزرگتر تبديل كنيم.
دومين نوع تفكر اصلي الزام سازي يا بايد انگاري است؛ برخي از ما تمام روز براي خود و ديگران بايد سازي ميكنيم.
سومين نوع تفكر اصلي توجيه است؛ ما قادر هستيم به شيوهاي غيرقابل باور به توجيه پناه برده تا از رفتارهاي نامناسب خود دفاع كنيم و اعمال خود را پذيرفتني جلوه دهيم.
خوشبختانه چهارمين نوع تفكر ما مناسب و معقول است و ترجيحهاي واقع بينانه نام دارد؛ اين نوع تفكر براي رها شدن از احساسات نامناسب كارساز است اما به كارگيري عملي آن نيازمند تمرين،تمرين و تمرين است.
هنگامي كه ميخواهيم احساس بهتري داشته باشيم و خود را از چنگال خشم، افسردگي و اضطراب رها سازيم و يا روابط خود را بهبود ببخشيم و رفتار خود را تغيير بدهيم؛ در اغلب مواقع بايد اين كار را از افكارمان شروع كنيم.
افكار بر نحوه رفتارما، كاري كه تصميم به انجام يا عدم انجام آن ميگيريم و كيفيت عملكرد ما تاثير ميگذارد و تغيير افكار نيازمند آگاهي و تمرين است و آگاهي اولين گام به سوي تغيير عملي شيوه تفكر است.
هرگاه دچار احساسات نامناسبي نظير خشم، افسردگي، اضطراب و احساس گناه ميشويم درگام نخست بايد از خود پرسيد چگونه در اين موقعيت به طور نامناسب احساس و رفتار ميكنم؟
در اين مرحله با شناسايي احساس نامناسب خود و معادل مناسب آن و به كمك گامهاي بعدي بايد احساس نامناسب را به احساس مناسب تغيير داد.
احساسات نامناسب محصول افكار دستوري و آمرانه هستند و احساسات مناسب محصول افكاري هستند كه تمايل، خواست يا گرايش ما را نشان ميدهند. پس هرگاه دچار احساسات منفي و نامناسب شديد، بدانيد كه اين احساسات محصول ورود به محدوده بايدها، حتماها، قطعاها، توقعات، دستورات و الزامها ميباشد.
در گام دوم بايد از خود پرسيد چگونه فكر ميكنم كه خود را دچار احساسات نامناسب مينمايم؟ در مورد خودم، ديگران و موقعيت چگونه فكر ميكنم و به خصوص دنبال تفكرات نامعقول خود بگرديد.
در اين مرحله بايد باورهاي نامعقولي كه ما معمولا درباره آنها به وحشتناك پنداري، الزام سازي و توجيه ميپردازيم را به خوبي شناسايي كنيم؛ تعداد اين باورها زياد است اما چهار باور نامعقول اول از بقيه مهمتر هستند و عبارتند از نگراني بيش از اندازه در مورد طرز فكر ديگران درباره خود يا به عبارت ديگر ترس از طرد شدن، ترس از شكست، تحمل كم در برابر ناكاميها و مقصردانستن خود يا ديگران.
در گام سوم بايد از خود پرسيد چطور ميتوانم تفكرات نامعقول خود را به چالش كشيده و زير سوال ببرم؟ در اين مرحله با چنين پرسشهايي ميتوانيد تفكر نامعقول خود را زير سوال ببريد.
پرسشهايي نظير آيا بايد...داشته باشم؟ آيا بايستي... باشم؟ آيا لازم است...؟ آيا نيازدارم كه او...؟ آيا آنها بايد...؟ چرا من بايد...؟ چرا آنها بايد...؟ آيا اگر طرد شوم وحشتناك، هولناك و افتضاح است؟ آيا حتما بايد مورد علاقه و احترام ديگران باشم؟ آيا هرگز نبايد شكست بخورم؟ آيا ديگران هرگز نبايد با من غير منصفانه رفتاركنند؟