سرمفاله ی روز نامه جمهوری " ما و اين غفلت عميق!"

روزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی شنبه 21 تیرماه 1393
نقد و بررسی : سرمفاله ی  روزی نامه ی حکومتی جمهوری " ما و اين غفلت عميق!"
سرمقاله نویس با بهانه ی پرداختتن به شیفتگان جام جهانی فوتبال در برزیل یک تیر وچند نشان زده  است .زیرا با اشاره به یک پیامک در این مورد انتقاد کرده است که چرا باید بازی بین دو تیم فوتبال خارجی دربرزیل آنگونه این موضوع مهم و اصلی شده باشد که هم ققر وبیکاری در ایران نادیده گرفته شود .هم نه  توجهی  به کشته شدن زنان وکودکان فلسطینی در نوار غزه در ماه روزه ای نشود که خیلی ها متوجه نشوند که بر اثر تهاجمات جنگنده های اسراییلی چگونه زنان و کودکان فلسطینی درنوار غزه کشته می شوند .ناگفته نماند در شرایطی اشک تمساح برای ملت فلسطین ریخته می شود که در 35 سال گذشته بیشترین خنجر زدن  از پشت به ملت وجنبش آزادیبخش فلسطین ومخالفت با پروسه صلح با اسراییل کردن از سوی حاکمان عوامفریب و دروغگوی رژیم نامشروع ولایت فقیه اعمال شده است. ازجمله تحریک حماس به پرتاب 520 موشک بسوی اسراییل و مکمل آن پرتاب موشک از خاک لبنان بسوی اسراییل که منجر به واکنش تهاجمی جنگنده های اسراییلی به نوار غزه شده است . یا اینکه کیست  که نداند عامل اصلی جنگ داخلی در سوریه وعراق کدام کشور است وچه رابطه ای با بحران هسته ای دارد؟     
بهرحال سرمقاله نویس  ابتدای مقاله ی خود  را چنین شروع کرده است :هفته گذشته، همزمان با اوج گيري بمباران‌هاي غزه توسط ارتش رژيم صهيونيستي، پيامكي را روي تلفن همراه دريافت كردم با اين متن كه: "امسال، سخت‌ترين رمضان بر مسلمانان مي‌گذرد. نه فانوس‌هاي قاهره روشن هستند و نه بلندگوهاي دمشق اذان مي‌گويند. بازارهاي بغداد بسته شده، قدس هنوز در اسارت بسر مي‌برد و غزه يكسره بمباران مي‌شود. با اينحال، امت محمد ديشب در غفلتي عميق براي پيروزي برزيل دعا مي‌كرد!" همزمان با دريافت اين پيامك، در يك مهماني افطاري هنگامي كه تلويزيون روشن شد تا حاضران، سيماي  رژیم ولایت فقیه نامشروع  را ببينند، يك كانال بدن‌هاي خون آلود كودكان و مردان و زنان فلسطيني را نشان مي‌داد كه بر روي دستان لرزان مادران و پدران و همسران و همسايگانشان از زير آوارها خارج مي‌شدند تا به بيمارستان‌هائي كه معلوم نبود زير بمباران‌ها سالم مانده‌اند يا نه، منتقل شوند و كانال‌هاي ديگر با شور و هيجان زياد اخبار مسابقات فوتبال جام جهاني برزيل را پخش مي‌كردند و عده‌اي نيز در استوديوي يكي از همين كانال‌ها جلسه‌اي را شروع كرده بودند كه در آن تا ساعاتي بعد از نيمه شب در نهايت آرامش تحليل‌هاي مفصلي درباره جام جهاني برزيل ارائه مي‌دادند و لابد فكر مي‌كردند درحال حل كردن بزرگترين معماهاي زندگي مردم ايران هستند! 
سرمقاله  پس از نقل قول پیامک و حضور در یک محفل افزوده از انصاف نگذريم، بسياري از مردم ايران هم خواهان همين برنامه‌ها هستند و از تلويزيون انتظار دارند به همين اندازه يا حتي بيش از اين براي جام جهاني و فوتبال مايه بگذارد و خبر و گزارش و تحليل و تفسير پخش كند. از اين مهم‌تر اينكه حتي هنگامي كه در آن طرف كره زمين، دو كشور از قاره‌هاي اروپا و آمريكا با همديگر مسابقه مي‌دهند و يكي گل مي‌زند و ديگري گل مي‌خورد، اينجا در ايران عده‌اي خون شان به جوش مي‌آيد و فشارشان بالا مي‌رود و اعصاب شان خرد مي‌شود و به قول فرستنده آن پيامك براي پيروزي برزيل دعا مي‌كنند. 
در نهایت  سرمفاله نویس نتیجه گیری کرده  است که سیمای پاسدار ضرغامی آنقدر که مایه برای پخش فوتبال جام جهانی برزیل گذاشته  است برای پخش خبر بمباران نوار غزه نگذاشته است .چونکه اذعان نموده  بايد بپذيريم كه جامعه ما دچار فقر فرهنگي و فكري است. بايد بپذيريم كه ورزش پرستي جاي ورزش دوستي را گرفته، بايد بپذيريم كه سياست ورزش قهرماني به جاي ورزش همگاني براي كشور مشكل ايجاد كرده، بايد بپذيريم كه تبليغات ورزشي ما داراي سمت و سوي غلطي است، بايد بپذيريم كه وقتي بيشترين بها را به فوتباليست‌ها مي‌دهيم و هرچه آنها بخواهند در اختيارشان قرار مي‌دهيم، جامعه به همين نقطه مي‌رسد كه اكنون رسيده است؛ بي‌تفاوتي نسبت به عمده‌ترين رنج‌هاي مسلمانان و بي‌اعتنائي به ظلمي كه بر انسان‌ها مي‌رود. 
باید گفت  گرچه انتظاری از رژیم ضدبشری نیست که سابقه ی اعدام کاپیتان تیم ملی فوتبال دارد .ولی ایکاش اینهمه سرمایه گذاری وتوجه که نسبت به فوتبال شده است د ستآوردی هم داشت واز حضور در جام جهانی فوتبال برزیل با دست پرباز می گشت ونه با دو باخت ویک مساوی .

"هفته گذشته، همزمان با اوج گيري بمباران‌هاي غزه توسط ارتش رژيم صهيونيستي، پيامكي را روي تلفن همراه دريافت كردم با اين متن كه: "امسال، سخت‌ترين رمضان بر مسلمانان مي‌گذرد. نه فانوس‌هاي قاهره روشن هستند و نه بلندگوهاي دمشق اذان مي‌گويند. بازارهاي بغداد بسته شده، قدس هنوز در اسارت بسر مي‌برد و غزه يكسره بمباران مي‌شود. با اينحال، امت محمد ديشب در غفلتي عميق براي پيروزي برزيل دعا مي‌كرد!" همزمان با دريافت اين پيامك، در يك مهماني افطاري هنگامي كه تلويزيون روشن شد تا حاضران، سيماي جمهوري اسلامي ايران را ببينند، يك كانال بدن‌هاي خون آلود كودكان و مردان و زنان فلسطيني را نشان مي‌داد كه بر روي دستان لرزان مادران و پدران و همسران و همسايگانشان از زير آوارها خارج مي‌شدند تا به بيمارستان‌هائي كه معلوم نبود زير بمباران‌ها سالم مانده‌اند يا نه، منتقل شوند و كانال‌هاي ديگر با شور و هيجان زياد اخبار مسابقات فوتبال جام جهاني برزيل را پخش مي‌كردند و عده‌اي نيز در استوديوي يكي از همين كانال‌ها جلسه‌اي را شروع كرده بودند كه در آن تا ساعاتي بعد از نيمه شب در نهايت آرامش تحليل‌هاي مفصلي درباره جام جهاني برزيل ارائه مي‌دادند و لابد فكر مي‌كردند درحال حل كردن بزرگترين معماهاي زندگي مردم ايران هستند! از انصاف نگذريم، بسياري از مردم ايران هم خواهان همين برنامه‌ها هستند و از تلويزيون انتظار دارند به همين اندازه يا حتي بيش از اين براي جام جهاني و فوتبال مايه بگذارد و خبر و گزارش و تحليل و تفسير پخش كند. از اين مهم‌تر اينكه حتي هنگامي كه در آن طرف كره زمين، دو كشور از قاره‌هاي اروپا و آمريكا با همديگر مسابقه مي‌دهند و يكي گل مي‌زند و ديگري گل مي‌خورد، اينجا در ايران عده‌اي خونشان به جوش مي‌آيد و فشارشان بالا مي‌رود و اعصابشان خرد مي‌شود و به قول فرستنده آن پيامك براي پيروزي برزيل دعا مي‌كنند. اين، يك واقعيت است كه متأسفانه نمي‌توان آن را انكار كرد، اما مي‌توان پرسيد بايد با آن كنار آمد يا بايد براي تغيير آن تلاش كرد؟ عده‌اي مي‌گويند شيفتگي مردم نسبت به فوتبال يك فرصت است زيرا تماشاي مسابقات ورزشي - كه البته فعلاً در فوتبال خلاصه شده - سالم‌ترين تفريح است. بنابر اين، چه لزومي دارد درصدد تغيير اين واقعيت موجود بر‌آئيم؟ بهتر است به جاي تلاش براي تغيير، از اين فرصت براي پر كردن اوقات فراغت مردم و سرگرم كردن آنها استفاده كنيم. در مقابل، عده‌اي مي‌گويند ميان علاقمندي و شيفتگي تفاوت چشمگيري وجود دارد. علاقمند، كسي است كه در زمان مقتضي و درصورتي كه موضوع مهم‌تري وجود نداشته باشد به آنچه علاقه دارد مي‌پردازد. ولي همه چيز را فداي يك چيز كردن و توجهي به موضوعات مهم‌تر نكردن، تحت عنوان ديگري به نام شيفتگي قرار مي‌گيرد، مقوله‌اي كه از مرز ابراز علاقه و سرگرمي صرف عبور مي‌كند و تا مرز به جوش آمدن خون و بالا رفتن فشار و خرد شدن اعصاب به پيش مي‌رود و حتي بسا به سكته و جان باختن منجر مي‌شود. به اين نمي‌شود گفت فرصت. اين، يك تهديد است كه در مواردي مثل تهاجم وحشيانه صهيونيست‌ها به غزه، خود را نشان مي‌دهد. اين واقعيت تلخ را بپذيريم كه اين روزها در همين ايران مسلمان انقلابي، افراد زيادي وجود دارند كه چون ششدانگ حواسشان به جام جهاني برزيل است اصولاً خبر نشده‌اند كه صهيونيست‌ها چه بلائي بر سر مردم غزه آورده‌اند. درست به همين دليل است كه در اوج فاجعه‌هاي خونبار در جهان اسلام و حتي كشورهاي همسايه ما و در شرايطي كه "داعش" در شهرها و روستاهاي عراق، مسلمانان و شيعيان را گروه گروه مي‌كشد، به زنانشان تجاوز مي‌كند، كودكانشان را سر مي‌برد و مساجدشان را ويران مي‌كند، در ايران مسلمان، عده‌اي براي پيروزي فوتباليست‌هاي برزيل دعا مي‌كنند و حتي در گوشه ذهنشان هم عنايتي به ظلمي كه اين روزها و شب‌ها بر ملت‌هاي مسلمان مي‌رود ندارند. آيا نمي‌توان حدس زد كه انتخاب زمان حمله صهيونيست‌ها به غزه با روزهاي اوج‌گيري هيجان‌هاي ناشي از جام جهاني برزيل، حساب شده و دقيق بوده است؟ بدين ترتيب بايد بپذيريم كه جامعه ما دچار فقر فرهنگي و فكري است. بايد بپذيريم كه ورزش پرستي جاي ورزش دوستي را گرفته، بايد بپذيريم كه سياست ورزش قهرماني به جاي ورزش همگاني براي كشور مشكل ايجاد كرده، بايد بپذيريم كه تبليغات ورزشي ما داراي سمت و سوي غلطي است، بايد بپذيريم كه وقتي بيشترين بها را به فوتباليست‌ها مي‌دهيم و هرچه آنها بخواهند در اختيارشان قرار مي‌دهيم، جامعه به همين نقطه مي‌رسد كه اكنون رسيده است؛ بي‌تفاوتي نسبت به عمده‌ترين رنج‌هاي مسلمانان و بي‌اعتنائي به ظلمي كه بر انسان‌ها مي‌رود. روشي كه رسانه ملي به عنوان اثرگذارترين رسانه سالهاست در پيش گرفته، نتيجه‌اي غير از اين به بار نمي‌آورد. براي اينكه اين ادعا مستند شود، مي‌توان به خود رسانه ملي مراجعه كرد. اگر مقدار زماني كه رسانه ملي در روزهاي تهاجم نظامي رژيم صهيونيستي به غزه به اين موضوع اختصاص داده با زماني كه در همان روزها به جام جهاني برزيل پرداخته شده كنار هم گذاشته شوند، مشخص خواهد شد كه اصولاً سرمايه‌گذاري رسانه ملي در مورد غزه قابل مقايسه با آنچه براي جام جهاني انجام داده نيست. طبيعي است كه عامه مردم تحت تأثير تبليغات پرحجم رسانه ملي قرار مي‌گيرند و به همان موضوع كه اين رسانه سرمايه‌گذاري بيشتري روي آن انجام داده اهميت مي‌دهند و بقيه موضوعات به فراموشي سپرده مي‌شوند. از طرف مسئولين رسانه ملي هم لازم است اين استدلال را يادآور شويم كه مي‌گويند ما بايد به خواست و انتظار مردم از رسانه ملي توجه كنيم و اگر راديو و تلويزيون به موضوع پرسروصدائي همچون جام جهاني كم توجهي كنند مردم به رسانه‌هاي ماهواره‌اي روي خواهند آورد. پاسخ اين استدلال اينست كه رسانه ملي بايد فرهنگ ساز باشد و كاري كند كه خواسته‌ها و انتظارات مردم براساس نيازهاي واقعي جامعه شكل بگيرد. روشن است كه اگر رسانه ملي موفق شود ذائقه مردم را با چنين فرهنگي آشنا كند، آنها نيازي براي مراجعه به رسانه‌هاي ماهواره‌اي احساس نخواهند كرد. آنچه به اصل موضوع حساسيت فوق‌العاده‌اي مي‌بخشد اينست كه جهان اسلام بطور عام و منطقه‌اي كه ما در آن زندگي مي‌كنيم بطور خاص اكنون در آستانه تحولات سياسي مهمي قرار دارند. ما نمي‌توانيم آينده خود را از اين تحولات جدا بدانيم و بايد بپذيريم كه ما هم از آنچه بر سر ملت‌هاي منطقه خواهد آمد سهمي داريم. در چنين شرايطي آيا قابل قبول است كه ابزارهاي فرهنگ ساز ما در خدمت اموري باشند كه نه تنها ما را در برابر حوادث بيمه نمي‌كنند بلكه چنان به بي‌تفاوتي مي‌كشانند كه چه بسا براي موجوديت و هويت ما خطرآفرين باشد. ترديد نكنيم كه سرنوشت غزه و عراق و سوريه در سرنوشت ما هم اثر خواهد داشت. بنابر اين ما نمي‌توانيم در اين رمضان سخت، به سختي مسلمانان نينديشيم و به غفلت عميقي كه در آن بسر مي‌بريم ادامه دهيم"