احضار پزشک روانی با شکایت همسرش به دادگاه.

کددای ده که مرغابی بُوَد ، بر سرده چه رسوایی بُوَد . در رژیم ولایت فقیه نا مشروع ونا متعارف که رهبر دکوری انتصابی اش ادعای وارونه ی مضحک دارد ایران امن و آزاد ترین کشورجهان است . ولی پس از 35 سال جامعه ای ساخته شده است که  خانم دکتر عضو علمی دانشگاه از دست شوهر دکترش شکایت کرده که پس از 4 سال  متوجه شده مبتلا به بیماری پارانوئید و روانی  است  . چون  می گوید تا  من عضو هیأت علمی دانشگاهی که در آن تدریس می‌کردم، شدم. از آن زمان به بعد امیر با من بنای ناسازگاری گذاشت و خیلی زود اخلاق و رفتارش تغییر کرد و خواست من دیگر برای تدریس به دانشگاه نروممن اعتراض کرده و نپذیرفتم و سعی کردم وی را متقاعد کنم. امیر در آزمون هیأت علمی دانشگاه شرکت کرد اما مردود شد و همین باعث شد شوهرم با مشت و لگد به جان من بیفتد. وی گفت تو باید به طور کلی بی‌خیال کارت شوی و کار به جایی کشید که مرا یک ماه در خانه زندانی کرد و اجازه نداد سرکار بروم. هر وقت پدر و مادرم با من تماس تلفنی می‌گرفتند کنارم می‌ایستاد که من ماجرای درگیری و زندانی شدنم را به آنان نگویم. ابتدا فکر می‌کردم اخلاق و رفتارش تغییر خواهد کرد و همان همسر ایده‌آل قبلی می‌شود اما هر چه می‌گذشت خشن‌تر و شکاک‌تر می‌شد تا این‌که چند وقت پیش متوجه شدم امیر بیماری پارانوئید دارد و تحت نظر روانپزشک است.خیلی ناراحت شدم چرا که همسرم سال‌ها به این بیماری دچار بود و خانواده‌اش از من پنهان کرده بودند اما باز هم چون دوستش داشتم صبر کردم و به امید این‌که بهتر شود  بداخلاقی‌هایش را تحمل کردم.  تا اینکه وی با سوراخ کردن لوله گاز خانه قصد به آتش کشیدن من و خانه را داشت که خوشبختانه توانستم خودم را نجات دهم. حالا با این مرد که بیماری پارانوئید دارد و چندین بار قصد کشتن مرا داشته، ادامه زندگی برایم غیرممکن است و از وی شکایت دارم. حال داشته باشید در زندان ودیوانه خانهای که به وسعت ایران آخوندها وپاسداران وشرکای شان ساخته اند شرایط روحی وجسمی و اقتصادی و.... سایرمردم عادی چگونه می باشد؟
خانم دکتر وقتی با هم‌دانشگاهی‌اش سر سفره عقد نشست نمی‌دانست در شکنجه‌گاه وی زندانی خواهد شد.به گزارش روزنامه ایران، این خانم دکتر وقتی در برابر بازپرس امجدیان ایستاد، گفت: حدود چهار سال پیش که دانشجوی پزشکی بودم در دانشگاه خیلی اتفاقی با یکی از همکلاسی‌هایم به نام «امیر» آشنا شدم.هنوز مدت زیادی از آشنایی ما نگذشته بود که وی نسبت به من ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد.از آنجا که من نیز به وی علاقه‌مند بودم، وقتی می‌دیدم امیر از موقعیت اجتماعی و آینده درخشانی برخوردار است، پذیرفتم با هم ازدواج کنیم.وی افزود: امیر با پدر و مادرش به خواستگاری‌ام آمد. همه چیز به خوبی و شادی گذشت و من بدون این‌که تحقیقی کنم با مهریه هزار سکه طلا به عقدش درآمدم و پس از برگزاری جشن عروسی، راهی خانه بخت شدم. همزمان من و امیر در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شدیم.اوایل زندگی آرام و خوبی داشتیم به طوری که دیگران نسبت به ما حسادت می‌کردند. همیشه تصور داشتم خوشبخت‌ترین زن دنیا هستم و با بهترین مرد دنیا ازدواج کرده‌ام.این خانم دکتر به آرامی ادامه داد: تا این‌که من عضو هیأت علمی دانشگاهی که در آن تدریس می‌کردم، شدم. از آن زمان به بعد امیر با من بنای ناسازگاری گذاشت و خیلی زود اخلاق و رفتارش تغییر کرد و خواست من دیگر برای تدریس به دانشگاه نروم. من اعتراض کرده و نپذیرفتم و سعی کردم وی را متقاعد کنم. امیر در آزمون هیأت علمی دانشگاه شرکت کرد اما مردود شد و همین باعث شد شوهرم با مشت و لگد به جان من بیفتد. وی گفت تو باید به طور کلی بی‌خیال کارت شوی و کار به جایی کشید که مرا یک ماه در خانه زندانی کرد و اجازه نداد سرکار بروم. هر وقت پدر و مادرم با من تماس تلفنی می‌گرفتند کنارم می‌ایستاد که من ماجرای درگیری و زندانی شدنم را به آنان نگویم.ابتدا فکر می‌کردم اخلاق و رفتارش تغییر خواهد کرد و همان همسر ایده‌آل قبلی می‌شود اما هر چه می‌گذشت خشن‌تر و شکاک‌تر می‌شد تا این‌که چند وقت پیش متوجه شدم امیر بیماری پارانوئید دارد و تحت نظر روانپزشک است.خیلی ناراحت شدم چرا که همسرم سال‌ها به این بیماری دچار بود و خانواده‌اش از من پنهان کرده بودند اما باز هم چون دوستش داشتم صبر کردم و به امید این‌که بهتر شود  بداخلاقی‌هایش را تحمل کردم. خانم دکتر گفت: حالا دیگر به تنگ آمده‌ام و تحملم تمام شده است.وی با سوراخ کردن لوله گاز خانه قصد به آتش کشیدن من و خانه را داشت که خوشبختانه توانستم خودم را نجات دهم. حالا با این مرد که بیماری پارانوئید دارد و چندین بار قصد کشتن مرا داشته، ادامه زندگی برایم غیرممکن است و از وی شکایت دارم.بازپرس امجدیان با شنیدن ادعاهای خانم دکتر، مرد پزشک را به دادسرا احضار کرد تا به بررسی مدارک بیماری و رفتارهای خشونت‌آمیز وی در خانه بپردازد و تصمیم نهایی را بگیرد.