داستان دو دوست عرق خور و عاقبت کار.

داستان دو دوست عرق خور و عاقبت کار.2 اسفند-91
 
ایمیل دریافتی دارای پیام : علی و اکبر هر شب مست و پاتیل میومدن خونه و هرچی‌هم زناشون بهشون غر میزدن و اعتراض میکردن فایده نداشت.
    تا اینکه یه روز با هم تصمیم میگیرن که برای اینکه شوهراشونو ادب کنن بهشون بگن، اگر شما دست از این کاراتون برندارید.... ماهم آخر هفته‌ها میریم مشروب خوری.

وقتی‌ به اکبر و علی میگن، اونا ککشونم نمیگزه و میگن: چه بهتر، اصلا هر شب برین. زنا هم حسابی‌ کفری میشن و همون شب شیک و پیک می‌کنن و با هم دیگه راه میفتن میرن تو یه بار مشروب فروشی و از حرص و ناراحتی‌ تا میتونستن آبجو میخورن. آخر شب از بار میان بیرون و می‌رن به طرف خونه که آبجو‌ها کار خودشونو می‌کنن و هر دو شون حسابی‌ تنگشون میگیره که برن توالت.

  اما از اونجایی که دیر وقت بوده و تا خونه هم هنوز کلی‌ راه باقی‌ مونده بوده، دو تا‌یی تصمیم میگیرن برن یه جای خلوت و کارشونو بکنن.

  با هم میرن تو یه کوچه خلوت و پشت یه ماشین مشغول میشن.  وقتی‌ کارشون تموم میشه هیچ کدوم هیچی‌ همراهشون نبوده که خودشونو باهاش تمیز کنن. زن اکبر میگه:بی‌ خیال بابا من با شورتم خودمو پاک میکنمو بعدم میندازمش دور..... دامن بلند پامه، کسی‌ نمی‌بینه شورت پام نیست.

  زن  علی حیفش میاد شورت نو شو از دست بده و اینور‌و اونورو نگاه میکنه و می‌بینه که جلوی در خونه بغل دست یک سبد گل خشکیده گذاشتن و هنوز روبان پارچه ای بزرگ سیاهشم بهش وصله. سریع دستشو دراز میکنه و روبانو می‌کنه و خودشو باهاش پاک میکنه و شورتشو می‌کشه بالا و میرن!!

  فرداش اکبر زنگ میزنه به علی  میگه: من دیگه شبا نمیرم عرق خوری چون دیگه نمی‌خوام زنم شب بره بیرون..... دیشب که اومد خونه شورتش پاش نبود.

  علی  میگه  :  منم گه بخورم دیگه برم عرق خوری. حالا باز خوبه زن تو فقط شورت پاش نبود..... زن من که چنان مست بود که هیچی‌ حالیش نمی‌شد... از همه بدتر,نامردای حروم زاده دسته جمعی‌ .... و یه کارت تشکرم .... گذشته بودن که روش نوشته شده بود: از طرف تمام کارمندان شرکت نفت..... همیشه به یادت خواهیم بود!!

  نتیجه اخلاقی:همیشه تهدید زنها رو جدی بگیرید,حتی اگه عاقبتش به اون بدی که تصور می کنید نباشه (  به ویژه این جوک هشداریست برای علی خامنه ای  که اطرافیان دور قاب چینان  وی بطور عمد نارضایتی عمومی را وارونه بهش منتقل می کنند تا وی تصورکند ملت مطیع ومرید وی می باشند. برای همین پیوسته  از موضع و سخنگوی ملت  امر ونهی می کند وفرمان بگیر وببند صادر می  نماید.
لازم به توضیح  است  که اگر  چنانچه در بخش آخراین  طنز یا جوک  بی ادبانه است چون واقعیت ندارد ولی از سوی دیگر به نظر من  پیام دارد که نمی شود با  ساده اندیشی و عقل توی چشم  نظر داد یا قضاوت نمود . یعنی ضمن خنده دار بودنش ا فاش می کند که سطحی و احساسی ونه عمیق و بطور علت ومعلول قضاوت کردن چقدر می تواند اشتباه باشد . به خصوص اینکه 34 سال است حاکمان ایران با همین شیوه عوامفریبانه و  تصویر مار کشیدن و مار قالب کردن  حکومت کرده اند . طوریکه  از نا آگاهان علیه ی آگاهان استفاده نموده اند