نيمرو
(گفت و شنود)
گفت: سربازجوی رذل پررو ، تعریف کرده ازداستان نیمرو
گفتم : داستان نیمرو چیست؟مربوط به چه مورد
یازمانیست؟
گفت: نماینده ویژه رهبر چلاق ، نفس می کشه بطورقاچاق
این سربازجوی پلید زندان اوین ،برای عقده گشایی علیه مجاهدین
رو کرده نگرانی اش را این چنین ، ارجمند بامزروعی کرده جزو مخالفین
گفته دیدار داشتند با کمیته اتحادیه اروپا
،اما بهانه کرده رضاپهلوی این بی سر وپا
تا رجز خوانی کنه با آواز خر درچمن ، گوید
اروپا به اینان میده وعده سرخرمن
گفت: در اخبار سايت هاي ضد انقلاب آمده است كه هفته قبل، ابتدا رضا
ربع پهلوي و مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي در ملاقات با يك كميته فرعي اتحاديه
اروپا خواستار مهار جمهوري اسلامي ايران شده بودند.
گفتم: چه غلط ها! خب ديگه چي؟!
گفت: همين سايت ها نوشته اند بلافاصله بعد از اين ملاقات، اردشير اميرارجمند و رجب مزروعي نيز به نمايندگي از سران فتنه با همان كميته فرعي ملاقات كرده و همان درخواست را مطرح كرده اند ولي مسئولان اروپايي به آنها وعده سرخرمن داده اند.
گفتم: يارو ميهمان يك آدم قالتاق شده بود. صاحبخانه پرسيد؛ گشنه اي؟! يارو جواب داد؛ آره! صاحبخانه گفت؛ خودم هم خيلي گشنه ام! قراره يك مرغ بخرم، وقتي خريدم، بهش ميگم تخم كنه تا برات نيمرو درست كنم!
گفتم: چه غلط ها! خب ديگه چي؟!
گفت: همين سايت ها نوشته اند بلافاصله بعد از اين ملاقات، اردشير اميرارجمند و رجب مزروعي نيز به نمايندگي از سران فتنه با همان كميته فرعي ملاقات كرده و همان درخواست را مطرح كرده اند ولي مسئولان اروپايي به آنها وعده سرخرمن داده اند.
گفتم: يارو ميهمان يك آدم قالتاق شده بود. صاحبخانه پرسيد؛ گشنه اي؟! يارو جواب داد؛ آره! صاحبخانه گفت؛ خودم هم خيلي گشنه ام! قراره يك مرغ بخرم، وقتي خريدم، بهش ميگم تخم كنه تا برات نيمرو درست كنم!
گفت: سربازجوی رذل پررو ، تعریف کرده ازداستان نیمرو
گفتم : داستان نیمرو چیست؟مربوط به چه مورد یازمانیست؟
گفت: نماینده ویژه رهبر چلاق ، نفس می کشه بطورقاچاق
این سربازجوی پلید
زندان اوین ،برای عقده گشایی علیه مجاهدین
رو کرده نگرانی اش را این چنین ، ارجمند بامزروعی کرده جزو مخالفین
گفته دیدار داشتند با کمیته اتحادیه اروپا ،اما بهانه کرده
رضاپهلوی این بی سر وپا
تا رجز خوانی کنه با آواز خر درچمن ، گوید اروپا به اینان
میده وعده سرخرمن
گفتم : چرا فراموش کرده این شیاد؟ وعده دروغ می داد خمینی جلاد
گفت : سربازجوی لمپن بی ایمان ، گوید زمانی در جایی بوده مهمان
صاحبخونه از وی
کرده بود سئوال ، گشنه ای بدجوری رفته ای از حال
اما سربازجو ، بلی
داده بود جواب ، یارو گفته بود منم فتادم به تب وتاب
قراره یه مرغ بخرم از یه لمپن ، تا تخم کنه، نیمرویش کنم
من
آنگاه نیمرو درست کنم یه خوراک ، تا بخوریم ،گرده بساییم برخاک
