فصل مشترك سه رويداد.


فصل مشترك سه رويداد.  عباس عبدی . 1 اسفند -91
عباس عبدی که اکنون جزو نقادان در برخی از مطبوعات رقیب مغلوب مدعی اصلاح طلب قلم زنی  می کند. اکنون بدون آنکه به نقش گذشته خود اشاره ای کند که چگونه با دوستان پیروان خط خمینی شیاد از دیوار سفارت آمریکا یا شیطان بزرگ بالا رفت و  شرکت در گروگان گیری کارکنان  سفارت آمریکا در 13 آبان 58 نمود . سپس نقش فعالی در سرکت مخالفان و منتقدان حکومت نقش ایفا کرد . یا  بگوید در دادستانی ضد انقلاب تهران حضور داشت که وظیفه ای جز صدور احکام اعدام برای مخالفان نداشت . همینطور بدون توجه به 8 سال جنگ خانمانسوز ایران وعراق موهبت الهی که فقط مارش جنگ وعزا ومرگ زده وپخش می شد .مکمل آن دانشگاه ها به خاک وخون کشیده شدند . از سوی دیگر شنیدن موسیقی حرام وممنوع شده بود . از طرف دیگربطور زنجیر ه ای طرح های سرکوبگرانه مبارزه با بی حجابی و شبیخون  زدن فرهنگی و قاچاقچیان مواد مخدر ومعتادین واراذل اوباش و زور بگیر همراه با اجرای احکام شلاق  ودار زدن وسنگسار و اعدام کردن وقطع اندام درون زندان ها وملاء عام تاکنون ادامه داشته است . همچنین در نماز جمعه ها وبازار مکاره فریاد مرگ بر این وآن با تبلیغ جنگ افروزی  زده شده است . به ویژه رشد تورم وگرانی لجام گسیخته  و فقر و بیکاری با  شکاف عمیق طبقاتی سانسور هم مزید برعلت شده است . بنابراین  مگر در چنین جامعه ناهنجار ساخته و پرداخته شده ی 34 ساله ی حاکمان رژیم فاشیستی مذهبی غیر از جامعه ای می شود که عباس عبدی بدون بررسی به علت وریشه در فصل مشترک 3 رویداد به معلول پرداخته  گزارش  داده است.
ضعيت هر جامعه يي از چند طريق قابل سنجش و شناخت است. يكي از شيوه هاي رايج، ‏استناد به آمار و ارقام است. براي نمونه با استناد به ارقام و اعداد رشد جمعيت، طلاق، جرم و ‏جنايت يا صادرات و واردات مي توان بخشي از جامعه را توصيف كرد و شناخت. ولي يك راه ‏ديگر هم براي شناخت جامعه وجود دارد، و آن استناد كردن به پديده ها و رويدادهاي خاصي ‏است كه هر كدام آنها مي تواند نشان دهنده وجهي از تحولات جامعه باشد. در اين يادداشت سه ‏پديده به نسبت عجيب را كه در يكي دو هفته اخير در ايران رخ داد با يكديگر مرور مي كنيم تا ‏ببينيم كه اين پديده ها معرف چه واقعيتي از جامعه ايران است.
    ‏1ـ چند روز پيش در منطقه سعادت آباد كه جزو محلات طبقه بالاي تهران محسوب ‏مي شود، دو خودروي بنز و ب. ام.و كه به طور طبيعي خودروهاي طبقات پولدار جامعه هستند، ‏با يكديگر تصادفي جزيي مي كنند. فراموش نكنيم كه اين خودروها به طور معمول بيمه بدنه ‏دارند و خسارت تصادف اعم از اينكه مقصر باشي يا نباشي دريافت مي شود. با وجود اين ‏طرفين با يكديگر درگير مي شوند و يكي از رانندگان قمه يي را از خودروي خود بيرون آورده ‏و ديگري را مجروح مي كند، فرد مضروب فرار كرده و پس از سوار شدن بر خودروي خود، ‏ضارب را زير گرفته و مي كشد و صحنه را ترك مي كند. كل جريان باوركردني نيست. كسي كه ‏در اين منطقه باشد و چنين خودرويي زير پايش باشد، مرتكب اين رفتارها نمي شود، نه فقط به ‏دليل اينكه فرهنگ بالاتري دارد، بلكه مهم تر از آن، به اين دليل كه جان و زندگي براي او خيلي ‏مهم تر است كه وارد چنين مجادلاتي شود.
    ‏2ـ يك جوان اصفهاني از مادرش درخواست مي كند كه خودروي (ظاهرا در همه جا پاي ‏يك خودرو در ميان است!) خود را به او بدهد تا به جايي برود، وقتي كه مادر مخالفت مي كند، ‏او را با چند ضربه چاقو مي كشد، وقتي برادرش بر اثر سر و صدا از خواب بيدار مي شود، او را ‏هم مي كشد، پدر كه تازه از خواب بيدار شده موضع مسالمت آميز مي گيرد تا بلكه مشكل بدتر ‏نشود كه او را هم مي كشد و سپس به صحنه سازي مي پردازد. براي اينكه با ابعاد اين فاجعه ‏آشنا شويد، كافي است گفته شود براساس مطالعه يي كه سال ها پيش انجام دادم، پس از استان ‏يزد كه كمترين نسبت قتل در آن رخ مي داد، استان اصفهان نسبت به ساير استان هاي كشور ‏كمترين قتل عمد را نسبت به جمعيت خود داشته است. به علاوه خانواده مذكور جزو طبقات ‏پايين جامعه نبوده و ظاهرا در سطوح خوب اجتماعي و فرهنگي قرار داشته اند و بالاخره اينكه ‏بهانه مورد قتل هم بسيار پيش افتاده بوده است
    ‏3ـ از گذشته و به صورت سنتي در ايران ميان ورزش واليبال و بسكتبال با فوتبال تفاوت ‏مهمي وجود داشته است. هم ورزشكاران و هم تماشاگران دو ورزش واليبال و بسكتبال به ‏طور متوسط از سطوح اجتماعي و فرهنگي بالاتري نسبت به فوتبال برخوردار بودند. بسياري ‏از بازيكنان آن دانشجو و در حال تحصيل بودند، و در طرفداران و تماشاگران آن هم، چنين ‏تفاوتي ديده مي شد، لذا فضاي ورزشگاه ها و مسابقات اين دو ورزش قابل قبول تر از فوتبال ‏بود. ولي هفته گذشته خبري و تصويري را ديدم كه به طور كامل برخلاف اين پيش زمينه ‏تاريخي بود: در يكي از مسابقات باشگاهي واليبال، نه تنها ميان طرفداران درگيري ايجاد ‏مي شود، بلكه بازيكنان هم كه از اعضاي تيم ملي بودند، وارد درگيري شده و به زد و خورد مي پردازند! آن هم تيم واليبالي كه براي نخستين ‏بار به ليگ جهاني راه يافته است. تصوير نشان مي داد كه چگونه بازيكنان تيم ملي از ديوار ‏صاف بالامي رفتند تا خود را به منطقه درگيري برسانند!!‏اين سه رويداد به ظاهر متفاوت، فصل مشتركي دارند كه همانا خستگي روحي و رواني، به ‏حاشيه رفتن مدارا و گفت وگو، كم ارزش شدن جان، همه گير شدن ستيز و فراموشي رقابت، حتي ‏در مواردي است كه اصلاانتظار آن نمي رود. وقوع قتل ميان دو نفر بنز و ب. ام.و سوار در ‏سعادت آباد، كشتن پدر و مادر و برادر به دست برادر براي هيچ و پوچ در اصفهان و در يك ‏خانواده طبقه متوسط به بالا، درگيري و زد و خورد در ميان تماشاگران واليبال و نيز بازيكنان ‏تيم ملي اين ورزش حتي با نيروي انتظامي، همه اينها نشان از واقعيتي اسفناك از وضعيت ‏جامعه ايران مي دهد، و بايد فكري به حال آن كرد. ‏كساني كه كشتن تعدادي دانش آموز در ينگه دنيا برايشان اينقدر مهم شده كه پيام تسليت ‏صادر كردند، بهتر است به جاي رصد كردن كهكشان ايالات متحده، نگاهي هم به سراي خود ‏كنند.هر كدام از اين رويدادها ‏مي تواند يك زنگ خطر و علامت بيماري باشد: بيماري خود ويرانگري اجتماعي. اگر اين گونه رويدادها نتواند ما را نسبت به محيط اجتماعي ‏خودمان حساس كند، ديگر بايد منتظر چه اتفاقي باشيم كه
 بيفتد؟چند لینک مرتبط با موضوع:(روی لینک های زیر کلیک کنید)و